گلچینی از تاثیرگذارترین اشعار وفات حضرت معصومه (س)
به مناسبت دهم ربیع الثانی سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه (س)، میتوانید گلچینی از زیباترین و روح نوازترین اشعار وفات حضرت معصومه را در قالب دو بیتیها و اشعار بلند، در ستاره بخوانید.
ستاره | سرویس فرهنگ و هنر - دهم ماه ربیع الثانی سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه (س) میباشد. ایشان دختر گرامی امام هفتم شیعیان امام موسی کاظم (ع) است که بنا بر منابع تاریخی، یک سال پس از ورود برادرش حضرت امام رضا (ع) به ایران، به همراه عدهای از برادران و خواهران و عده دیگری از خویشان به منظور دیدار امام رضا (ع) وارد ایران شدند، اما پیش از رسیدن به طوس، در شهر قم بیمار شدند. سرانجام مرگ حضرت معصومه (س) در شهر قم روی داد. به مناسبت رحلت این بانوی بزرگوار، اشعاری گردآورده ایم که بی شک خواندن آنها حال و هوای زیارت حضرت را در قلبتان زنده خواهد کرد. التماس دعا
برگزیده ای از اشعار وفات حضرت معصومه (س)
با همین چشمهای خود دیدم، زیر باران بی امان بانو!
در حرم قطره قطره میافتاد، آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس میشود اما
به خدا گریههای من گاهی، دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو میدوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژهها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد، چای میخورد و زیر لب میگفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است، بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزلگریهها که میبینی؛ آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهانبینی، ای جهان من ای جهان بانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان ...
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
زینب حضرت رضایی و
چشمهایی پر از شفق داری
دیدن غربتِ «ولی» سخت است
بانوی بی قرار حق داری
شاعر: یوسف رحیمی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
در حرم قطره قطره میافتاد، آسمان روی آسمان بانو
صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس میشود اما
به خدا گریههای من گاهی، دست من نیست مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو میدوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژهها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم - مشهد، چای میخورد و زیر لب میگفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو
شعر از دست واژهها خسته است، بغض راه گلوم را بسته است
بغض یعنی که حرف هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو
این غزلگریهها که میبینی؛ آنِ شعر است، شعر آیینی
زنده ام با همین جهانبینی، ای جهان من ای جهان بانو!
کوچه در کوچه قم دیار من است شهر ایل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان ...
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
زینب حضرت رضایی و
چشمهایی پر از شفق داری
دیدن غربتِ «ولی» سخت است
بانوی بی قرار حق داری
شاعر: یوسف رحیمی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: 33 عکس زیبا از حرم حضرت معصومه (س)
تاج سر هستی و بالای همه جا داری
منزلتبخشی و خود منصب بالا داری
همۀ مسئلهدانان و فقیهان گفتند
که تو در هر نفست رمز معما داری
همطراز تو کسی نیست که کفوت باشد
ارث از مادر خود حضرت زهرا داری
ز غم هجر برادر جگرت آب شد و
در دلت حسرت دیدار رضا را داری
خوب شد لحظۀ آخر به کنارت آمد
خوب شد قبل سفر سرزده یارت آمد
خوب شد سنگ جفاکار، سرت را نشکست
خوب شد نیزۀ کین بال و پرت را نشکست
خوب شد خنجری از پشت سرت را نبرید
خوب شد داغ برادر کمرت را نشکست
خانهای گشت مهیّا که مناجات کنی
هیچ کس اوج نماز سحرت را نشکست
تا به حالا تو نمازی، به نشسته خواندی؟
تا به حالا وسط جمعِ حرامی ماندی؟
تا به حالا وسط شهر ستم چرخیدی؟
تا به حالا روی نی رأس بریده دیدی؟
تا به حالا شده با درد مراعات کنی
تا به حالا شده کَت بسته مناجات کنی
وای، ای عمۀ سادات به زینب چه گذشت؟
دمِ دروازۀ ساعات، به زینب چه گذشت؟
تا که چشمان نجیبش به حرامیها خورد
آستین را جلوی صورت خود بالا برد
شاعر: حسین قربانچه
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
♥ اشعار وفات حضرت معصومه (س) ♥
با ناله دو چشمان ترش را وا کرد
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
تا سِیر کند دور و برش را، وا کرد
نومید ز دیدن برادر بود و
با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: توسل به حضرت معصومه (س) برای برآورده شدن حاجات
میخواستم که جانب میخانه رو کنم
دستِ نیاز حلقۀ جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار
دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنه نامردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو کنم
تیغ زبان به کار نمیآیدم دگر
باشد به چشم خون شده ام گفتگو کنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمیرود
کشتى ز بحر جز به تلاطم نمیرود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمیرود
یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمیرود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمیرود
تا گفت آشیانۀ ما آن دیار هست
آواره میشود دل و از قم نمیرود
چشمم فرات و باز دلم مات میشود
محوِ جلالِ عمه سادات مىشود
تا باده از سبوى امامت گرفته ایم
پیش خدا جوازِ اقامت گرفته ایم
از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته ایم
دل را چو داده ایم به دست طبیب عشق
منزل به کوچه باغ سلامت گرفته ایم
با وعده بهشت برابر نمیکنیم
هر دِرهمى از او به کرامت گرفته ایم
خورشید را مُسخّر خود کرده ایم ما
تا ذره اى ز رحمت عامت گرفته ایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح میشود که برایم دعا کنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟
مرغ دل از قفس تن به درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را به پادشاهى عالم در آورى
یعنى که در حریم بلندت گدا کنى
امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهرِ شفاعت چهها کنى؟!
تو زائر مدینه اى و طوس میروى
ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف در حرم ثامن الحجج
اینجا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست
در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست
سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست
با شاخ گل تورا به سوى خانه میبرند
کنج خرابه بهر شما آشیانه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
تا نیت زیارت معصومه میکنم
یاد از مزار مادر مظلومه میکنم
شاعر: جواد زمانی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
دستِ نیاز حلقۀ جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار
دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنه نامردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو کنم
تیغ زبان به کار نمیآیدم دگر
باشد به چشم خون شده ام گفتگو کنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمیرود
کشتى ز بحر جز به تلاطم نمیرود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمیرود
یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمیرود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمیرود
تا گفت آشیانۀ ما آن دیار هست
آواره میشود دل و از قم نمیرود
چشمم فرات و باز دلم مات میشود
محوِ جلالِ عمه سادات مىشود
تا باده از سبوى امامت گرفته ایم
پیش خدا جوازِ اقامت گرفته ایم
از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته ایم
دل را چو داده ایم به دست طبیب عشق
منزل به کوچه باغ سلامت گرفته ایم
با وعده بهشت برابر نمیکنیم
هر دِرهمى از او به کرامت گرفته ایم
خورشید را مُسخّر خود کرده ایم ما
تا ذره اى ز رحمت عامت گرفته ایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح میشود که برایم دعا کنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟
مرغ دل از قفس تن به درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را به پادشاهى عالم در آورى
یعنى که در حریم بلندت گدا کنى
امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهرِ شفاعت چهها کنى؟!
تو زائر مدینه اى و طوس میروى
ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف در حرم ثامن الحجج
اینجا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست
در دستهاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست
سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست
با شاخ گل تورا به سوى خانه میبرند
کنج خرابه بهر شما آشیانه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
تا نیت زیارت معصومه میکنم
یاد از مزار مادر مظلومه میکنم
شاعر: جواد زمانی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
شعلهی آه و ... قلب بی تابت
در تب اشتیاق میسوزد
باز هم قصهی جداییها
جگرت از فراق میسوزد
شاعر: یوسف رحیمی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: عکس پروفایل وفات حضرت معصومه (س)
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول، ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمهها عمرشان کم است؟
دنیا چرا به "فاطمه" نامهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان مجلس نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
شاعر: علی اکبر لطیفیان
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
هر چه دخیل هست به سویش روان شده
جبریل هم اگر برسد در حریم او
حس میکند که وارد صحن جنان شده
او ظاهرش بتول، ولی باطنش علی است
در پشت آن جمال، جلالی نهان شده
از چه تمام فاطمهها عمرشان کم است؟
دنیا چرا به "فاطمه" نامهربان شده
خواهر حریف هجر برادر نمیشود
بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده
با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده
دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فدای زینب بی پاسبان شده
گاهی میان مجلس نامحرمان شهر
گاهی میان محمل بی سایبان شده
شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خیزران نخورد
شاعر: علی اکبر لطیفیان
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
♥ اشعار وفات حضرت معصومه (س) ♥
زخمی به جگر داشت و در تب میسوخت
از داغ برادرش مرتب میسوخت
هر جا که سَرِ درددلش وا میشد
میگفت: امان از دل زینب... میسوخت
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
از داغ برادرش مرتب میسوخت
هر جا که سَرِ درددلش وا میشد
میگفت: امان از دل زینب... میسوخت
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: ده شعر زیبا برای حضرت معصومه (س)
از دل بیتاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت
از تنت تا بعد هفده روز، سَم بیرون نرفت
خانهی «موسی»* بدون طور، کوه نور شد
نور در واقع ز بیتالنور هم بیرون نرفت
بعد شادی -آن رفیق نیمه راه- از سینهام
هرچه گفتم غم برو، غم از دلم بیرون نرفت
از همان روزی که با ذکر تو دم در سینه رفت
چونکه «یامعصومه» گفتم بازدم بیرون نرفت
چون دلم راهی مشهد گشت بر گِرد ضریح
هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت
درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است
مجرم از صحن تو حتی متهم بیرون نرفت
ای دل اندر صحنهایش از پریشانی منال
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
دست پُر گرچه نیامد هیچکس اینجا، ولی
مُحْرِم از حد حریمش یک قدم بیرون نرفت
دست پُر گرچه نیامد هیچکس اینجا، ولی
دست خالی هم کسی از این حرم بیرون نرفت
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت
از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت
دست خالی از خیابان اِرَم بیرون نرفت
* اشاره به موسی بن خزرج است که در طول هفده روز اقامت حضرت معصومه سلامالله علیها، عبادتگاهش منزل حضرت گشت و به بیتالنور شهرت یافت.
شاعر: مهدی رحیمی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
شاعر: مهدی رحیمی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
اندر صدف قم گهری بی همتاست
این درّ یتیم نور چشمان رضاست
میخواست گلی بچیند از باغ وصال
هیهات که وعدأ وصالش فرداست
شاعر: مصطفی نظری تهرانی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
تا که دل را آه سینه راهی قم میکند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم میکند
آه، چون از دل برآید کار آتش میکند
بیمحابا رخنهای در جان هیزم میکند
آن ضریحی که بُوَد گرم طوافش جبرئیل
حضرت حق قبلهی حاجات مردم میکند
هر که دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سهشنبه در حریمت نذر گندم میکند
با سلامی نمنم اشک از دو دیده میچکد
کاسهی خالی ما لبریز از خم میکند
نیمهشبها در حرم تا صحنگردی میکنم
ناگهان دل یاد قبلهگاه هفتم میکند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم میکند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسوپریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم میکند
با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
باز هم جسم عزیز مادرش گم میکند
شاعر: قاسم نعمتی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: مجموعه عکس وفات حضرت معصومه (س)
آمد ز مدینه تا که در قم باشد
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
اگرچه بالِ پریدن به آسمان داری
فرشتهای و به روی زمین مکان داری
نه، از فرشته هم انگار برتری بانو
چرا که دختر موسی بن جعفری بانو
رسیده از حرمت بی شمار رحمتها
اگر به پای تو افتاده اند بهجتها
در بهشت گمانم که نه، بهشت اینجاست
نوشته اند حریم تو مرقد زهراست
چراغهای حریمت ستاره و ماه است
چقدر گوشهی هرصحن آیت الله است
نشسته ایم و به لب اشفعی لنا داریم
اگر چه بر سر سجاده ربنا داریم
قرار بود قرار دل رضا باشی
چگونه میشود آخر ازو جدا باشی
قرار بود بیایی، ولی توانت رفت
به شوق وصل به زهر فراق، جانت رفت
غریب میروی و هیچکس کنارت نیست
تمام زندگیت، هستی ات بهارت نیست
خدا نخواست ببینی غم برادر را
نخواست باز ببیند شکسته خواهر را
زنان طوس به جای تو خواهری کردند
اگر چه نجمه نبودهست مادری کردند
گمان مکن که شود باز کربلا تکرار
قرار نیست رود خواهری سر بازار
نه طوس کربوبلا باشد و نه قم کوفه
نه شهر شام و نه آن روضههای مکشوفه
سری به نیزه ندیدی به پیش چشمانت
طناب داغ اسارت ندیده دستانت
“کسی که داغ برادر کشید زینب بود
کسی که نالهی مادرشنید زینب بود”
غروب بود، همین که رسید در گودال
تمام موی سرش شد سفید در گودال
از این طرف روی نیزه سر برادر رفت
از آن طرف پی یک گوشواره لشگر رفت
بس است تا به قیامت مصیبت زینب
شکست قلب زمین از اسارت زینب
شکست قلب زمین و زمان به تنگ آمد
به سمت معجر زینب همین که سنگ آمد
شاعر: سید حجت بحرالعلومی طباطبایی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
در مملکت امام هشتم باشد
یعنی که خدا نخواست تا مرقد او
مانند مزار فاطمه گم باشد
شاعر: محمود مربوبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
اگرچه بالِ پریدن به آسمان داری
فرشتهای و به روی زمین مکان داری
نه، از فرشته هم انگار برتری بانو
چرا که دختر موسی بن جعفری بانو
رسیده از حرمت بی شمار رحمتها
اگر به پای تو افتاده اند بهجتها
در بهشت گمانم که نه، بهشت اینجاست
نوشته اند حریم تو مرقد زهراست
چراغهای حریمت ستاره و ماه است
چقدر گوشهی هرصحن آیت الله است
نشسته ایم و به لب اشفعی لنا داریم
اگر چه بر سر سجاده ربنا داریم
قرار بود قرار دل رضا باشی
چگونه میشود آخر ازو جدا باشی
قرار بود بیایی، ولی توانت رفت
به شوق وصل به زهر فراق، جانت رفت
غریب میروی و هیچکس کنارت نیست
تمام زندگیت، هستی ات بهارت نیست
خدا نخواست ببینی غم برادر را
نخواست باز ببیند شکسته خواهر را
زنان طوس به جای تو خواهری کردند
اگر چه نجمه نبودهست مادری کردند
گمان مکن که شود باز کربلا تکرار
قرار نیست رود خواهری سر بازار
نه طوس کربوبلا باشد و نه قم کوفه
نه شهر شام و نه آن روضههای مکشوفه
سری به نیزه ندیدی به پیش چشمانت
طناب داغ اسارت ندیده دستانت
“کسی که داغ برادر کشید زینب بود
کسی که نالهی مادرشنید زینب بود”
غروب بود، همین که رسید در گودال
تمام موی سرش شد سفید در گودال
از این طرف روی نیزه سر برادر رفت
از آن طرف پی یک گوشواره لشگر رفت
بس است تا به قیامت مصیبت زینب
شکست قلب زمین از اسارت زینب
شکست قلب زمین و زمان به تنگ آمد
به سمت معجر زینب همین که سنگ آمد
شاعر: سید حجت بحرالعلومی طباطبایی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
♥ گلچینی از اشعار وفات حضرت معصومه (س) ♥
آمدن این راه و مولا را ندیدن مشکل است
از گل روی برادر گل نچیدن مشکل است
ای رضا جان آمدم، اما رمق تا طوس نیست
وقت رفتن آمده، این دل بریدن مشکل است
من غریب و تو غریب و هر دو، دور از مادریم
در میان دوستان، غربت کشیدن مشکل است
شاعر: پروانه غریبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
وقت رفتن آمده، این دل بریدن مشکل است
من غریب و تو غریب و هر دو، دور از مادریم
در میان دوستان، غربت کشیدن مشکل است
شاعر: پروانه غریبی
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
همچنین بخوانید: برگزیده متن های وفات حضرت معصومه (س)
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ
دلگیرم ازین شهر و روا نیست بمانم
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌﻘﻮﺏ (ﻉ) ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ…
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ «ﭘَﺮ»ﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺳﻔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗﻢ ﻫﻢ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﻤﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ
ﯾﮏ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﺨﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ!
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗﺪﻡ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ، ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ…
حاشا ﮐﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟﺒﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡ ﺣﺮﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺭﺿﺎ (ﻉ) ﺭﺍ ﺑﭙﺬﯾﺮﻡ
ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺮﺳﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﯾﺎﺩ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ
ﺑﺮ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﯼ ﺑﺮﮒ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ…
ﺑﺎ ﮔﺮﯾۀ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻗﻢ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻋﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺼﻮﻣۀ (ﺱ) ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمهها (س) حرف کمی نیست
ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﻦ ﺍﺛﺮ ﻫﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ (س) ﺑﺎ ﻓﺎﻃﻤﻪ (ﺱ) ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ
از مردم نامرد در اینجا اثری نیست
در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست
شاعر: مجید تال
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
∼∼∼∼♥♥♥∼∼∼∼
ماییم گدای حضرت معصومه
محتاج عطای حضرت معصومه
همراه رضا ز دیده خون میریزیم
در روز عزای حضرت معصومه
شاعر: پروانه غریبی
سخن آخر
اگر به دنبال نمونه اشعار بیشتری هستید، پیشنهاد ستاره، خواندن مطلب مجموعه جدید شعر وفات حضرت معصومه (س) است که میتوانید در آن اشعاری متفاوت و زیبا را بخوانید، اما اگر جزو افرادی هستید که در مناسبتهای مذهبی بیش از شعر، به خواندن متون مداحی علاقمندید، خواندن متن مداحی وفات حضرت معصومه (س) مداحیهای بسیار زیبا و تأثیرگذاری را در اختیار شما قرار خواهد داد که میتوانید به مناسبت این روز از آنها استفاده کنید.
اگر پیشنهاد یا انتقاد خاصی در رابطه با این مطلب یا مطالب مشابه دارید، با آغوش باز، پذیرای نظرات شما از بخش نظرات و پرسشها هستیم.