قصـــــہ ی پرغصـــــه ی این روزها ! (دلنوشته)

آهای آدم ها
حال شهرمان بدجور گرفتہ است....!!!!

یادش بخیر روزهای خوب مان
سرشار از بازی و خنده و شادی
روزهایی عجین شده با مسکن های طبیعیِ
آرام بخش همان آدمهای سرشته شده از عشق ..

روزهایی پراز خاطره ، لبخند ، صداقت ،
صمیمیت ،همدلی و هم زبانی یادش بخیر...
یادش بخیر عطر گل اقاقیا و
یاس خانه ی مادربزرگ
پیچیده درخیابان "مودت" ،
کوچه پس کوچه های" رفاقت" یادت هست؟!
راستی "کوی بنفشه" را چطور
بن بست "عاطفه" پلاک "عشق" !
با همان درب چوبی قدیمی
همان جا که
دیگر از طبقه و واحد شرقی غربی ، شمالی جنوبی خبری نبود...
سراسر صفا بود و وفا
خانه ای با دیوارهای کاهگلی با
شمعدانی های لب حوض و
گل های پیچکی که برفراز دیوار انسانیت بالا رفته بود...
صاحبان این خانه ها صاحب مهربان ترین و زیباترین قلب ها درحیاط خلوت دلدادگی بودند
آدم های مهربانی که شور و اشتیاق از
چشمان شان می بارید

آنجا که فقر جایی نداشت هرچه بود
عشق بود و عشق بود و عشق
و از در و دیوارشهرمان پیدا ...
آنجا که غم نان نبود غصه جایی نداشت
همانجاکه دستهای یاریگر من ، تو ، او
مجال نشستن غبار غم برچهره ی
کودک یتیم ، زن تنها نمی داد
هرگوشه شهر
جلوه ای از معرفت و مردانگی بود
درخت عدالت چه ریشه دار و پرثمر و
شاخه های سرسبزش
برسردر شهرمان چه پیچیده،
تلالو و درخشش صداقت در
زیر گذر دوستی ها
درهرکوی وبرزن
با شور وسرمستی ،
چه دیدنی بود....
همان جا... آری همان جاکه
غرور ، عدالت ، صداقت ،نجابت و شهامت
"پررنگ" و فقر و دورویی ، فریبکاری و ترس و دروغ "رنگ باخته" بود...
یادش بخیر
یادش بخیر
بیایید "آرزو" کنیم
دوباره روزهای پراز شور وشعف،
شادی ، عشق وسلامتی را .
و
برای درو دیوار غم گرفته شهرمان فکری کنیم
برای قصه های پرغصه ی نوشته و نانوشته ی دیروز و امروز و فردا کاری کنیم
"بیایید"

برای هم " حال خوب "آرزو کنیم
حال خوب، و
"آرامش و عشق را"...

مهری_وارسته مہرانه
۲۵ آبان ۹۸

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!

قصـــــہ ی پرغصـــــه ی این روزها ! (دلنوشته)

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته