دیلتای نشان داد علوم انسانی در غرب ریشه‌های مسیحی و تاریخی دارد


دیلتای نشان داد علوم انسانی در غرب ریشه‌های مسیحی و تاریخی دارد

دیلتای در مقدمه بر علوم انسانی نشان داده است علوم انسانی در غرب دارای ریشه‌‏های مسیحی و تاریخیِ خاص اروپای قرن هجدهم و نوزدهم است. او حضور مفروضات دینی را در پوزیتیویسم فرانسوی و فلسفۀ تاریخ آلمانی و حتی افکار فیلسوفانی همچون کانت نشان داده است.

خبرگزاری شبستان، گروه اندیشه: به همت انجمن علمی و گروه علوم‌ اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران سلسله نشست‌های «فلسفه و علوم‌اجتماعی» برگزار می‌شود.

بر پایه این گزارش نشست اول از این سلسله نشست‌ها با عنوان «دیلتای و علوم‌ اجتماعی» با سخنرانی «مالک شجاعی جشوقانی»، عضو هیئت‌ علمی پژوهشگاه علوم‌ انسانی و مطالعات فرهنگی، در تالار دکتر شریعتی دانشکدهٔ علوم‌ اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.

در ادامه گزارشی از سخنان مالک شجاعی جشوقانی را می خوانید:

نگاه تاریخی به مباحث فلسفۀ علوم انسانی در غرب نشان می‌دهد تا به امروز دست‌کم سه پارادایم (به‌ترتیب تاریخ شکل‌گیری) در زمینۀ مبانی علوم انسانی شکل گرفته است:

۱. پارادایم پوزیتیویستی که متأثر از کامیابی‌‏های روش‌شناسی تجربه‌گرا در علوم طبیعی به وحدت روش‌شناختی علوم طبیعی و علوم انسانی باور دارد و عنصر «تبیین» در آن نقشی محوری ایفا می‌کند و اگوست کنت نظریه‌پرداز برجستۀ آن به حساب می‌آید.

۲. پارادایم هرمنوتیک که در واکنش به پوزیتیویسم شکل گرفت و در آن، عنصر «معنا» و «فهم» نقش محوری دارد. ویلهلم دیلتای مهم‌ترین سهم در طرح این پارادایم را از آنِ خود کرده است و امروزه او را به‌عنوان «فیلسوف علوم انسانی» می‏‌شناسند؛ زیرا تلاش فلسفی گسترده‌ای در راستای تحلیلِ معرفت‌شناسانۀ علوم انسانی و «تاریخ» انجام داد، چنان‏که خود در کتاب اثرگذار مقدمه بر علوم انسانی، رسالت این کتاب را «تثبیت اهمیت و استقلال علوم انسانی در مقابل سلطۀ تحمیل‌شدۀ دیدگاه علوم طبیعی در تفکر فلسفی» معرفی می‌کند. هانس گئورگ گادامر و پل ریکور هم در همین پاردایم جای می‌گیرند.

۳. پارادایم انتقادی که طیفی از دیدگاه‌‏ها از مارکسیسم و مکتب فرانکفورت و رهیافت‏‌های فمینیستی را در بر می‌‏گیرد. از این منظر، کارکرد عمدۀ علوم انسانی، رهایی‌بخشی از طریق شناسایی ساختارهای سلطه است؛ چراکه آدمیان در فضای فرهنگی‌اجتماعی خاصی به سر می‌برند که نقش چندانی در ایجاد آن نداشته‌‏اند و این فضا از طریق نظام معرفتی و ایدئولوژی‌ای که دارد، سلطۀ خود را بر افراد اِعمال می‏‌کند.

با این توضیح، فقط در چارچوب پارادایم پوزیتیویستی است که نمی‌‏توان از علوم انسانیِ «بومی» دفاع کرد؛ ولی در دو پارادایم دیگر که از نظر تاریخی متأخّر از پوزیتیویسم هستند، علوم انسانی ارتباط معناداری با زمینه‌‏های (context) فرهنگی دارند و نمی‌‏توان از جهان‌شمولی (universality) علوم انسانی سخن گفت.

دیلتای در مقدمه بر علوم انسانی نشان داده است علوم انسانی در غرب دارای ریشه‌‏های مسیحی و تاریخیِ خاص اروپای قرن هجدهم و نوزدهم است. او حضور مفروضات دینی را در پوزیتیویسم فرانسوی و فلسفۀ تاریخ آلمانی و حتی افکار فیلسوفانی، همچون کانت نشان داده است.

عبارت دیلتای، تأمل برانگیز است آنجا که ضمن اشاره به ریشه‌‏های مسیحی افکار کسانی همچون کندورسه، بوسویه، آگوست کنت و هگل می‌‏نویسد: «این نمونۀ کاملی از بعضی افکار فلسفی است که از وحی الاهی مایه گرفته و از آن پس، عقل بشری ادعای ابداع آن را کرده و بر ضد خود وحی که منشأ اصلی آن بوده، به کار برده است» (دیلتای، ۱۳۸۸: ۶۰۵).

ژیلسون هم در روح فلسفۀ قرون وسطی ضمن بحث از نگاه تاریخی مسیحیت به تأیید این نکته می‌‏پردازد که «فلسفه‌‏ای که امروزه برای تاریخ معتبر می‏‌گیرند، بیش از آنچه تصور می‌‏شود، در معرض تأثیر اصول فکر مسیحی و فلسفۀ قرون وسطی قرار گرفته است» (ژیلسون، ۱۳۷۳: ۶۰۱).

زیتلن تأثیر اندیشمندان ِمحافظه کارِ مذهبی چون کانت، هگل، برک، بونالد و مایستر در شکل‌گیری علوم انسانی جدید را نشان داده است (زیتلن، ۱۹۸۱). اندیشمندان کاتولیک، دیدگاه تاریخی و توسعه‌‏ای و ارگانیک (انداموار) از جامعه را بسط دادند. نقد ِتلقی مکانیستی از جهان و علّیت توسط هیوم و لایب نیتس زمینۀ مناسبی برای کانت فراهم آورد و او هم با انقلاب کپرنیکی، بر نقش مقولات در تکوین معرفت تأکید کرد. ادموند برک اندیشۀ جامعه به‌مثابۀ یک ارگانیسم یا بدن زنده را مطرح کرد.

کسانی چون لوئیزدوبونالد (۱۷۵۴ تا ۱۸۵۰) و ژوزف مایستر (۱۷۵۴ تا ۱۸۲۱) که بر دورکیم تأثیر زیادی گذاشته‌اند، فلسفه‌‏ای کاتولیکی برای دفاع ایدئولوژیک از نظم پساانقلابی (انقلاب فرانسه) ارائه داده و در آرزوی احیای هماهنگی و نظم سنّتی قرون وسطی بوده‌‏اند. آنان در برابر ایده‌‏های روشنگری، فروتریِ عقل بشری نسبت به وحی الاهی را طرح کردند که بر اساس آن، آدمی دانش را نه از طریق عقل فردی بلکه بیشتر به‌عنوان «موجود اجتماعی» و از طریق سنت و زندگی در اجتماع فرهنگی کسب می‏‌کند (قانعی‌راد، ۱۳۸۸: ۶۵).

پایان پیام/248

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه دینی و مذهبی

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر کامل ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده + عکس نوشته