از همان روزهایی که توی چمن تختی در بین بلند قدهای فوتبال ایران با سماجت تمام نشدنی دنبال توپ می گشت و من نوجوانی بیش نبودم، عاشق پشتکارش شدم.

حتی زمانی که شب های محرم به مسجد علی النقی(ع) می آمد و بچه ها دوره اش می کردند تا از فوتبال و صنعت نفت بپرسند و او هم کلامشان می شد، می توانستی انگیزه و پشتکار را در چشمانش ببینی.

حالا بیش از 20 سال از آن روزها می گذرد. پسر خوب آبادان شاید نتوانست حقش را آن طور که دوست داشت و لایقش بود در فوتبال بگیرد، اما انگیزه اش این اجازه را به او نداد که از آرزوهای خودش و شهرش دست بکشد. شن های گرم ساحل، امن ترین جایی بود که او می توانست رویای بچگی اش را در آن به حقیقت برساند، آخر او دست پرورده ی فوتبال آبادان بود.

او امروز قهرمان است، نه به عنوان فردی آبادانی، به عنوان فردی ایرانی که جواب اعتمادها را به خوبی داد و خط سیاه کشید بر تفکری که مربی ایرانی نمی تواند موفق باشد. شاید این خجسته رخداد بتواند شستشو دهد برخی تفکراتی را که اعتقاد به مربی بومی ندارند. هم فدراسیون فوتبال و هم باشگاه داران لیگ برتر باید بدانند که اگر شرایط را مهیا کنند، می‌توان با مربی بومی هم سربلند شد.

پرونده های میلیاردی مربیان خارجی لیگ ایران در فیفا و قراردادهای سنگین برخی از سرمربیان درجه دو و سه خارجی گویای این مطلب است که می توان با هزینه های کمتر نتایج بهتری گرفت. هر چند دانش سرمربیان خارجی کارنامه دار می تواند در فوتبال پایه کمک حال فدراسیون باشد. نتیجه ای که تیم ملی فوتبال ساحلی گرفت، بهترین سند برای این ادعا است.

امشب آبادان شادمان است، برای فرزندش، برای عباس هاشمپور و برای درسی که مکتب آبادان به فوتبال ایران داد.

یادداشت: محسن سیف