بسته شعری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)/ بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست


بسته شعری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)/ بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست

اشعار ویژه شهادت امام حسن (ع) در اینجا بخوانید.

بسته شعری به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (ع)/ بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست

به گزارش خبرنگارحوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، شاعران آیینی ما اشعاری درباره امام حسن ( ع ) سرودند.در اینجه به مناسبت شهادت امام حسن ( ع ) اشعاری را از این شاعران می آوریم:

علی اکبر لطیفیان:

بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست

بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست

وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست

در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست

کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت
همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست

طوری تمام هستی اش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست

او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ
رزم آوری بچه های مجتبی نیست

یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم
ما خاک پای خاک پای مجتبائیم

آیا شده بال و پرت افتاده باشد
در گوشه ای از بسترت افتاده باشد

آیا شده مرد جمل باشی و اما
مانند برگی پیکرت افتاده باشد

آیا شده در لحظه های آخرینت
چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد

من شک ندارم که عروس فاطمه نیست
وقتی به جانت همسرت افتاده باشد

آیا شده سجاده ات هنگام غارت
دست سپاه و لشگرت افتاده باشد

مظلوم و تنها و غریب عالمین است
گریه کن غم های این بی کس حسین است

سید رضا موید

زینب چو حال سخت حسن را نظاره کرد
دامان ز اشک و خون جگر پر ستاره کرد


آمد حسین و کرد چو از حال او سؤال
آن جا که کوزه بود به آن سو اشاره کرد


گفتند درد خود ز چه درمان نمی کنی
فرمود: مرگ را به چه بایست چاره کرد؟


می خواست روزه واکند از آب کوزه لیک
یارب چه آب بود که کار شراره کرد


پیدا بود که با جگر او چه کرده است
زهری که رخنه در جگر سنگ خاره کرد


دل رشحه رشحه داشت ز زخم زبان ولی
تزویر همسرش جگرش پاره پاره کرد


جعده به پاس مرحمت بی حساب او
در حق حضرتش ستم بی شماره کرد


باران تیر بر تن و تابوت او بریخت
تا آن زن سواره به مرکب اشاره کرد


در روضه بقیع چو شد دفن پیکرش
آن خاک پاک را همه دارالزّیاره کرد


یا مجتبی به حال "مؤید" نگاه کن
کز چشم دل به قبر غریبت نظاره کرد

غلامرضا سازگار :

قوتت همه شب خون جگر بود حسن جان
گریان ز غمت چشم سحر بود حسن جان


از دوست و دشمن به تو پیوسته ستم شد
مظلومی تو ارث پدر بود حسن جان


مادر که زمین خورد تن پاک تو لرزید
تنها کمکت اشک بصر بود حسن جان


از طعنه و از زخم زبان های پیاپی
هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان


شد قلب تو مجروح تر از جسم برادر
کز او جگرت سوخته تر بود حسن جان


گر ماه حسین بن علی بود محرم
ماه غم تو ماه صفر بود حسن جان


هر کس به تنش زخم رسد از دم شمشیر
زخم تو به تن نه، به جگر بود حسن جان


در کوچه و در مسجد و در خانه مغیره
پیوسته تو را پیش نظر بود حسن جان


در راه حسین بن علی چار فداییت
در کرببلا چار پسر بود حسن جان


"میثم" که سخن از دل سوزان تو می گفت
شعرش به دل شیعه شرر بود حسن جان

علی انسانی

ز تو ای زهر ممنونم که خود را کارگر کردی
تو آخر بار من بستی و راهیی سفر کردی

اگر آبی بر آن ریزند بنشانند آتش را
چه آبی تو؟ که در جان من ایجاد شرر کردی

نه امیدی به ماندن دارم و نی زندگی خواهم
اثر از این دو دیگر نیست تا در من اثر کردی

زمین را چاک دادی بس که مهلک بودی و کاری
تو که این با زمین کردی چه کار با جگر کردی

سراپای وجودم درد بود و کس به درمانم نمیکوشید
ز تو شرمنده ام ای دل ز بس با صبر سر کردی

جگر پاشیده شد از هم ولی غم از دلم بردی
که عمری راحتم از خوردن خون جگر کردی

به رخ گرد یتیمی و به سر خاک عزا طفلم
چرا این جوجه را در کودکی بی‏بال و پر کردی

دگر چشمم نمی‏افتد به روی قاتل زهرا
پسر را کُشتی و دنبال مادر رهسپر کردی

وصال شیرازی

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی زخون دل چند ساله کرد

نبود عجب که خون جگر، گر شدش بجام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش
ور می توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل بیت ندانم چه سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت

انتهای پیام/

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر یعنی