مِهر بی مِهری گذشت
آبان چه بی آوا رسید
آسمان قلبش به درد آمد
ابرها چه بی پروا گریست
برگ های کوچکِ احساسِ من
ذره ذره له شدند، از من گریخت
قلبِ از غم چاک چاکِ بی زبانم
پَر گرفتو در افق شد ناپدید
آری من در اوجِ غم ها یافتم
باید از بی مهری های این زمانه دل برید
آرزوهای جوانی یک به یک بر باد شدند
لیک اکنون آرزوی تازه ای از راه رسید
کاش به جایِ نونِ آبان، دال گذاشت
تا شود آباد، خرابی های بی مِهرِ پلید
آبان چه بی آوا رسید
آسمان قلبش به درد آمد
ابرها چه بی پروا گریست
برگ های کوچکِ احساسِ من
ذره ذره له شدند، از من گریخت
قلبِ از غم چاک چاکِ بی زبانم
پَر گرفتو در افق شد ناپدید
آری من در اوجِ غم ها یافتم
باید از بی مهری های این زمانه دل برید
آرزوهای جوانی یک به یک بر باد شدند
لیک اکنون آرزوی تازه ای از راه رسید
کاش به جایِ نونِ آبان، دال گذاشت
تا شود آباد، خرابی های بی مِهرِ پلید