آن شب که من از چشم تو الهام گرفتم
در خلسه ی آغوش تو آرام گرفتم
وقتی که پس از دربدری های فراوان
از مزرعه ی داغ تنت، کام گرفتم
آنشب که خدا داند و من دانم و این تخت
تا صبح چه اندازه، من انعام گرفتم
چشمان تو این شبزده را، راه نشان داد
تا در عطشت _بوسه_ سرانجام گرفتم
دلداده ترین عاشق این شهر، نبودم؟؟
آن شب که به تاثیر تو، این نام گرفتم
بیخود نکشاندی به دو راه هدس و عشق
جایی که من از طعم تو سرسام گرفتم
شوریست، در این منزوی هر شبه بیدار
حالی که من از وسوسه ات، وام گرفتم
✍️ علی سلطانینژاد
مھر ماه___۱۳۹۸
در خلسه ی آغوش تو آرام گرفتم
وقتی که پس از دربدری های فراوان
از مزرعه ی داغ تنت، کام گرفتم
آنشب که خدا داند و من دانم و این تخت
تا صبح چه اندازه، من انعام گرفتم
چشمان تو این شبزده را، راه نشان داد
تا در عطشت _بوسه_ سرانجام گرفتم
دلداده ترین عاشق این شهر، نبودم؟؟
آن شب که به تاثیر تو، این نام گرفتم
بیخود نکشاندی به دو راه هدس و عشق
جایی که من از طعم تو سرسام گرفتم
شوریست، در این منزوی هر شبه بیدار
حالی که من از وسوسه ات، وام گرفتم
✍️ علی سلطانینژاد
مھر ماه___۱۳۹۸