اهل دورانم


اهل دورانم

اهل دورانم.زیباسخنم عاری نیست.رویایی دارم خالص از روح بزرگ.ارزوهایی فارغ از پاییز خزان.وصدایی که در این نزدیکیست.من عمر با عطش ثانیه ها میگیرم از همان عمق وجود.ازهمان عاری ها.من نظر با حجم عقولشاعر:رزیتا دغلاوی نژاد

اهل دورانم.زیباسخنم عاری نیست.رویایی دارم خالص از روح بزرگ.ارزوهایی فارغ از پاییز خزان.وصدایی که در این نزدیکیست.من عمر با عطش ثانیه ها میگیرم از همان عمق وجود.ازهمان عاری ها.من نظر با حجم عقول میگیرم.من همان عاقلهام.من همان من من تکرار مکرر دوران هام.من همان قلب وسیع پراز احساس خزان باران هام‌.من همان ظاهر پنداشته هام.من همان درک تفاوت در میان ظاهرو باطن هام.من منم آن من که دائم خود را به نیکو جا میزند.من همان ضعف تکراری خسته تک به تک ثانیه هام.من همان بغض شکسته از حنجره خسته وجودتمام ایینه هام.من همان قاضی خودساخته هام.من همان چرخه ی مدور تکرار ناخواسته هام.من همان خواستنم همان گردانه پر ز اشتباه.من همان باور بی طاقت لحظه لحظه هام.من صدای دلشکستگی عاطفه هام.من همانم که دلی آزردم فارغ از عکس العمل .من به خوبان اهالی نظر بد کرده ام.من همانم که در این بهبوهه به اهالی زمان سد کرده ام.من همان نیک درون بد ظاهرم که چنان سرنوشتی پیدا کرده ام.من از ابهت افتاده ام .چون در این بهبوهه اشک ها انداخته ام.من به خود مینگرم که در این عصر یخی من چنان باخته ام که همان اشک هایی که انداخته ام شد مایه ناکامی وبدبختی هایم.
شاعر:رزیتا دغلاوی نژاد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


گرگی ناگهان وارد بیمارستان شد/ اما زمانی که پرستاران علت را فهمیدن، نتوانستند جلوی گریه...