و تو ای ماهیگیر!
که هر روز،
ماهیِ عطر زده ی
قرمزِ بیمار مرا
می هراسانی
در خش خش،
آمدنِ قایقِ پوسیده ی خود
گولِ قلابُ،
رزق و روزیت را
تو نخور
من عاشقم!
لیلی ام رفته و بیمارمُ،
تسلیم توام...
محمدرضانعمت پور
که هر روز،
ماهیِ عطر زده ی
قرمزِ بیمار مرا
می هراسانی
در خش خش،
آمدنِ قایقِ پوسیده ی خود
گولِ قلابُ،
رزق و روزیت را
تو نخور
من عاشقم!
لیلی ام رفته و بیمارمُ،
تسلیم توام...
محمدرضانعمت پور