نخند ای جان جانم , نخند
زیرا ازآن ترسم
که پا و دست من در چالهای گونههایت بشکند اینک
نمیخواهم که تصویری کِشد نقاش از لبخند زیبایت
نمیخواهم که عکاسی از آن تصویر بردارد
نمیخواهم که لبخندت برای شاعری الهام بخش یک غزل باشد
نمیخواهم قلم دستی نویسد قصهی شیرین لبخندت
اگر خندیدی و من دست وپایم در میان چالهای گونهات بشکست
چگونه می توانم در چنین احوال
که پیروز ازمصاف دوستدارانت برون آیم
بیا و رحم کن جانا
تو در پنهان
برای من بخند ای جان
برای من, فقط تنها برای من
رحیم سینایی 25/مهر /1398
زیرا ازآن ترسم
که پا و دست من در چالهای گونههایت بشکند اینک
نمیخواهم که تصویری کِشد نقاش از لبخند زیبایت
نمیخواهم که عکاسی از آن تصویر بردارد
نمیخواهم که لبخندت برای شاعری الهام بخش یک غزل باشد
نمیخواهم قلم دستی نویسد قصهی شیرین لبخندت
اگر خندیدی و من دست وپایم در میان چالهای گونهات بشکست
چگونه می توانم در چنین احوال
که پیروز ازمصاف دوستدارانت برون آیم
بیا و رحم کن جانا
تو در پنهان
برای من بخند ای جان
برای من, فقط تنها برای من
رحیم سینایی 25/مهر /1398