در ازل چشم بیفتاد به گلخانه ی دل
سیر.کردم در ان دیر که نبودش راهب
نه کسی بود در انجا صاحب !
نه جدل بود و نه جنگ !
همه افتاده براه
در پی درک خدا !
نه ز تسبیح خبر بود و نه از زناری
نه کسی در پی ازار و نه بد کاری !
کفر و دین کعبه و دیر
همه در گردش و سیر
تک خدایی که حکومت میکرد !
زاهدی نجوا کرد
در مصلای تو ای خالق من
نیست باری ز گناه !
نه ایذا و ریا !
در ازل بودم من
و محبت همه جا
سیر.کردم در ان دیر که نبودش راهب
نه کسی بود در انجا صاحب !
نه جدل بود و نه جنگ !
همه افتاده براه
در پی درک خدا !
نه ز تسبیح خبر بود و نه از زناری
نه کسی در پی ازار و نه بد کاری !
کفر و دین کعبه و دیر
همه در گردش و سیر
تک خدایی که حکومت میکرد !
زاهدی نجوا کرد
در مصلای تو ای خالق من
نیست باری ز گناه !
نه ایذا و ریا !
در ازل بودم من
و محبت همه جا