حبیبالله ارزانی:متاسفانه در طراحی ایدئولوژی خودمان قوی عمل نکردیم/ امام سجاد و حضرت زینب با دستان زنجیر بسته پیام کربلا را منتقل کردند
شفقنا -حبیبالله ارزانی تصریح کرد:گام دوم نهضت عاشورا بعد از شهادت امام حسین آغاز میشود. اگر امام سجاد و حضرت زینب در این زمینه کار نمیکردند، ما چگونه میفهمیدیم و مورخان چگونه گزارش میدادند تا ما بفهمیم که چه اتفاقاتی در کربلا رخ داده است؟ مگر بسیاری از وقایع تاریخی را تحریف نکردند؟ خب ممکن بود که این موضوع نیز […]
شفقنا -حبیبالله ارزانی تصریح کرد:گام دوم نهضت عاشورا بعد از شهادت امام حسین آغاز میشود. اگر امام سجاد و حضرت زینب در این زمینه کار نمیکردند، ما چگونه میفهمیدیم و مورخان چگونه گزارش میدادند تا ما بفهمیم که چه اتفاقاتی در کربلا رخ داده است؟ مگر بسیاری از وقایع تاریخی را تحریف نکردند؟ خب ممکن بود که این موضوع نیز تحریف شود و این دو نفر بودند که روشنگری کردند. دقت کنید که امام سجاد و حضرت زینب با دست زنجیر بسته پیام کربلا را منتقل کردند.
به گزارش شفقنا، سخنران سومین شب از برنامه عزاداری ویژه اهالی فرهنگ و رسانه، حجتالاسلام و المسلمین دکتر حبیبرضا ارزانی، رئیس ستاد عالی کانونهای فرهنگی هنری مساجد کشور بود.
برنامه اصلی امام سجاد در جهت عبادت و عبودیت است
ارزانی در ابتدای صحبتهای خود ضمن تقدیر از زحمات برگزارکنندگان هیئت اباعبدالله الحسین گفت: در صحبتهای امشب خود میخواهم درباره امام سجاد علیهالسلام به ۳ عرصه اشاره کنم و در ۳ جهت به بررسی زندگی این امام بپردازم. موضوع اول، جهانبینی امام و نگاه ایشان به جهان است که ما غالبا ایشان را با عنوان زینالعابدین میشناسیم. این تعبیر بسیار نورانی است. در تاریخ آمده است که خدمتکاران امام، ایشان را در روزها و شبها در حال روزهداری و نماز و عبادت میدیدند. بنابراین برنامه اصلی امام در حوزه عبادت است و اگر در حوزههای دیگر هم فعالیت میکنند، در همین خط و با همین جهانبینی است. چنین عبودیتی، انسان را در برابر حضرت معبود برجسته میکند. البته قابل توجه است که وقتی به امام سجاد گفتند که شما چه قدر زیاد عبادت میکنید، فرمودند که چه کسی میتواند عبادت جدم امیرالمومنین را انجام بدهد.
وی ادامه داد: بر همین اساس، عبودیت به معنای این است که بنده محض خدا باشیم و در همه حال بندگی ایشان را انجام بدهیم. البته باید اشاره کرد که بنده از خداوند طلب میکند اما هر چه او بدهد، راضی است. حتی در عبادت بسیاری از امامان و بزرگان خود میخوانیم که میفرمایند خدایا هر چه تو میخواهی من نیز همان را میخواهم. حال ما برعکس ایشان عمل میکنیم، ما غالبا علاقهمند هستیم که همه چیز را بخواهیم و فقط هم برای خود بخواهیم.
در سایه عبودیت اخلاقمدار شویم
ارزانی تاکید کرد: با چنین توصیفی، وقتی عبودیت انسان چنین شود، اخلاق به اوج میرسد. برای مثال، ما وقتی به خارج میرویم میگوییم که آنان بسیار نظاممند و اخلاقی هستند اما باید توجه داشت که نظاممند بودن آنان به دلیل قواعد و قوانینی است که برایشان وضع شده است. چه زیبا است که ما در سایه عبودیت، اخلاقمدار شویم. ما متاسفانه در حوزه طراحی سیستمهایی برای جهانبینی و ایدئولوژی خودمان قوی عمل نکردیم. در جمعبندی صحبتم باید بگویم که ثمره عبودیت، خلقیت نیکو است که نمونه عالی آن را در امام سجاد میبینیم.
امام سجاد را منفعل معرفی نکنید/ امام سجاد در کربلا بسیار فعال بود اما نمیتوانست در میدان جنگ حاضر شود
او به بخش دوم از زندگی امام سجاد اشاره کرد و گفت: در بخش دوم، میخواهم به زندگی امام از دوم تا دهم محرم اشاره کنم. زمانی که امام سجاد علیهالسلام در کربلا هستند. این ۱۰ روز حضور امام در کربلا، حضور ویژهای است رهبری فرمودند که امام سجاد را منفعل معرفی نکنید. دقت داشته باشید که ما یک ایمان فعال و یک ایمان غیرفعال داریم. ایمان فعال، انسان را به تکاپو میاندازد و ایمان غیرفعال، ایمانی است که حرکت ویژهای برایش انجام نمیدهیم که البته هر دو عبادت هم خوب است. با این حال، توجه داشته باشید که امام سجاد، هیچگاه در واقعه کربلا منفعل نبودند و بسیار فعال، کار انجام میدادند. البته ایشان به مصلحتی بیمار است. گاهی اوقات سوال میشود که چرا امام سجاد اینگونه و با این روش حفظ شدند؟ این موضوع به تدبیر خداوند برمیگردد که چگونه امام خود را حفظ کند. مثلا امام زمان، در غیبت رفتند و اینگونه جانشان حفظ شد یا امام کاظم، در زندان بودند و … بنابراین مدلهای مختلفی برای بقای امام وجود دارد. امام در کربلا حضور فعال داشت اما در زمانی که باید به میدان میرفت، نتوانست.
امام سجاد و حضرت زینب، بهترین و برترین رسانه کربلا هستند
حجتالاسلام و المسلمین ارزانی به بخش سوم زندگی حضرت سجاد اشاره کرد و گفت: بخش سوم، به بعد از ماجرای کربلا برمیگردد. به نظرم این بخش از زندگی امام سجاد، خیلی مرتبط با اهالی رسانه است. علیابن الحسین در کنار خانم حضرت زینب، برترین و بهترین رسانه برای واقعه کربلا هستند و چه زیبا کار رسانهای خود را انجام میدهند. در حقیقت میتوان گفت که گام دوم نهضت عاشورا بعد از شهادت امام حسین آغاز میشود. اگر امام سجاد و حضرت زینب در این زمینه کار نمیکردند، ما چگونه میفهمیدیم و مورخان چگونه گزارش میدادند تا ما بفهمیم که چه اتفاقاتی در کربلا رخ داده است؟ مگر بسیاری از وقایع تاریخی را تحریف نکردند؟ خب ممکن بود که این موضوع نیز تحریف شود و این دو نفر بودند که روشنگری کردند. دقت کنید که امام سجاد و حضرت زینب با دست زنجیر بسته پیام کربلا را منتقل کردند.
مروری بر دعای ۱۵ صحیفه سجادیه
خاطرم هست که در یک سفر، در نیوزلند بودم و علمای بسیاری از دینهای مختلف حضور داشتند و میخواستند راجع به معنویت حرف بزنند. من سومین سخنران این جلسه بودم و فکر میکردم که بهتر است در چه موضوعی حرف بزنم؟ به ذهنم رسید که دعای ۱۵ صحیفه سجادیه را در آن کنفرانس بخوانم. در آنجا بخشهایی از این دعا را خواندم که اینگونه بود: «خدایا من تو را بسیار شاکرم که به من سلامت بدن دادی و تو را بسیار شاکرم برای این که بیمارم و خدایا نمیدانم که کدام یک از این دو حال، شکر بالاتری دارد و بیشتر سزاوار شکر تو است؟ دقت کنید که این دعا بسیار عجیب است و امام سجاد خداوند را حتی در مواقعی که سلامت جسمش را میگیرد، شکر میکند. من این دعا را در آن جلسه خواندم، همه بلند شدند و تشویق کردند. البته این حرف من نبود بلکه حرف امام سجاد است.
به گزارش شفقنا ، سومین و آخرین شب از مراسم عزاداری اباعبدالله ویژه اهالی فرهنگ و رسانه همراه با یادی از مهدی شادمانی، خبرنگار تازه درگذشته، با حضور حجت الاسلام و المسلمین دکتر حبیب الله ارزانی رئیس ستاد عالی کانون های فرهنگی هنری مساجد کشور ،مسعود حیدری رئیس خبرگزاری کار (ایلنا) ، محمد خدادی معاون مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جمع زیادی از اهالی رسانه، شاعران و مدیران فرهنگی هنری با اجرای دکتر فاطه محمدی دیشب در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.
اولین شاعر این جلسه، قاسم صرافان بود. او شعر خود را چنین خواند:
گفتم چه بیقراری و بیدل دلت کجاست/ داری قرار با چه کسی؟ گفت با حسین
گفتم چرا حسین به قلبم اشاره کرد/ از او بپرس تا که بدانی چرا حسین
گفتم که من کجا و کمی بغض کرد و گفت/ حر هم زیاد گفت که آیا مرا حسین
دردت نهفته به ز طبیبان مدعی/ دردت حسین فاطمه باشد، دعوا حسین
گفتند خاک را به یک نظر کیمیا کند/ خاکش ببین که داده جهان را شفا حسین
یک لحظه از خودت دل بکن ببین/ یک یا حسین فاصله مانده است تا حسین
این نامههای از سر سیری چه آشناست/ با خط کوفی است نوشته بیا حسین
مسلم نداشت کوفه، مسلمان زیاد داشت/ ابن زیادیان نامسلمان با حسین
تا یاد آن جماعت پر ادعا یزید/ آقای این قبیله بیادعا حسین
کربلا همیشه و در هر کجا به پاست/ میخواندت از هر کجا حسین
اینک تو و حقیقت تو/ انتخاب کن دیدار مقام، گندم ری، سکه یا حسین
***
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم/ نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
ارث از دلِ شجاع تو بردهست، یا علی!/ نامش گره به نام تو خوردهست، یا علی!
پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است/ شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است
قانون عقل و عشق جهان را به هم زند/ وقتی عقیله العرب از عشق دم زند
زینب به بند، بندگی یار میکند/ گیراست زلف یار و گرفتار میکند
از چشم یار، قامت دلدار، دیدنیست/ نام حسین، از لب زینب شنیدنیست…
زن دیدهاید؟ از همه شهر، مردتر/ از هرچه مردِ عشق، بیاباننوردتر؟
زن دیدهاید؟ در سخنش، برقِ ذوالفقار/ اسیر و امیروار، دربند و سربلند
شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهلبیت/ آن لحظهای که بنت علی گفت: «ما رَاَیت….»
با «ما رَاَیت…»، بندگیاش را تمام کرد/ حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد
حمدی نشسته خواند و دل عالمی شکست/ حمد نشستهاش، به دل عالمی نشست
از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است/ این دخترت، علی! چقَدَر، شکل مادر است!
هر بار، تا صدا زدهای نام زینبت/ انگار نام دیگر زهراست، بر لبت
آن زهرهای که چادر زهراست بر سرش/ ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش
باغ حیاست؛ کوچ بیابانیاش مبین/ فخرُالنّساست؛ بیسر و سامانیاش مبین
در ادامه جلسه، نفیسه سادات موسوی به روی صحنه آمد تا ارادت خود به ساحت اهل بیت را عرض کند. او قبل از خواندن شعر خود گفت: یک غزل میخوانم و آن را به حضرت رقیه سلامالله علیها تقدیم میکنم.
نمی دیدم نوک آن نیزه که رویش تو بودی را/ نمیبیند نگاهم بیش از یک حدودی را
برایم جای تو تنها سرت را هدیه آوردند/ ولی حس میکنم آغوش گرمی که گشودی را
به جای خواهرت من ماندم و تعریف خواهم کرد/ تمام روز و شب ها که کنار ما نبودی را
هجوم سیلی و خار مغیلان و غل و زنجیر/ لگدهایی که میخوردیم و معجرهای دودی را
به ما که وارثان دین پیغمبر پس از اوییم/ زدند از بام سنگ آنسان که بدکیش یهودی را
تمام راه یکسو، دختران شام هم یکسو/ بدون گوشواره بودم و دیدم حسودی را
خدارو شکر چشمان تو را بسته است رد خون/ نمیبینی به روی صورتم جای کبودی را
به اهل شام گفتم زود میآیی به دنبالم/ مرا با خود ببر، تعبیر کن قید به زودی را
سومین شاعر این جلسه، سید حمیدرضا برقعی، شاعر نامآشنای کشور بود. او دو غزل خواند:
صدای کیست که اینگونه آشکار شده ست/ دلش به عشوه ی رقاصه ای دچار شده ست
صدای عربده از خانه ی ولی عهد است/ که بوی خون به مشامش رسیده هار شده ست
زنی به جرم حیا دست برده بر گیسو/ کشان کشان پی عرّابه ای غبار شده ست
به دار رفته کنیزی یزید مست شده ست/ زنی به شعله در افتاده و خمار شده ست
خلیفه می شود این نشئگی لا یعقل/ کسی که زیر قدم های عشوه خوار شده ست
کسی که ملعبه ی دست های بوزینه ست/ نجاست از دهنش غرق انزجار شده ست
شنیده اید بگندد نمک ، نمک گندید/ که دزد گردنه اینک خزانه دار شده ست
اگر چه نطفه ی فحشا به لطف مکر پدر/ جلوس کرده و بر گُرده ها سوار شده ست
اگرچه بیعت مردم به بوی زر آلود/ اگرچه عده ی مزدور بی شمار شده ست
ولی حسین علی همچنان حسین علی ست/ به جلوه های جلالیّه آشکار شده ست
ولی حسین علی مثل کوه پابرجاست/ که عرش تکیه به او داده استوار شده ست
نه گوش داده به پند محمد حنفی/ نه عافیت طلب از بیم روزگار شده ست
نه می شود که عنان گیر رفتنش باشید/ نه ذوالجناح خروجش دمی مهار شده ست
به شوق مرگ چنان می رود که چهره ی او/ به هر دقیقه شکوفاتر از بهار شده ست
فقط نه این که حسین است بی قرار خدا/ که بی قرار حسین آفریدگار شده ست
به ” یا سیوف خذینی ” گشوده شد لب او/ لبی که تشنه تر از تیغ آبدار شده ست
غریب و خسته و تنها به قتلگاه رسید/ که مانده از همه جا ، رانده از دیار شده ست
سه ساعت است که می جنگد و نمی افتد/ اگرچه روی تنش زخم بی شمار شده ست
صدای زوزه ای از دور می شود نزدیک/ که تیر حرمله از چلّه رهسپار شده ست
می افتد از سر زین آفتاب و این یعنی/ تمام عرش خدا خارج از مدار شده ست
نگاه خسته ی او سوره ی دخان می خواند/ نگاه خسته ی او آیه آیه تار شده ست
نگاه خسته ی او بسته شد ولی گوشش/ پر از صدای ” علیکنّ بالفرار ” شده ست
دوید کودکی از ترس و شعله ور تر شد/ که باد آمده همدست با شراب شده ست
بیا و یکسره کن کار خویش را که حسین/ برای خنجرت ای شمر بی قرار شده ست
بتاز بر بدنش آنقدر که بنویسند/ تمام پیکر او در هوا غبار شده ست
غبار پیکر او تربت است سجده کنید/ که کعبه زیر قدم هاش خاکسار شده ست
نماند بیرق پوسیده ی یزید اما/ کتیبه های حسینیه ماندگار شده ست
***
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید/ نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده/ و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟/ تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت/ از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم/ جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی/ و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی/ از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم/ به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد/ چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد
حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته/ برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته
بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من/ خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود/ ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود
شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم/ قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
…
شاعر بعدی که به روی صحنه دعوت شد، سعید بیابانکی بود. او اینگونه شعر خود را خواند:
برپا شده است در دل من خیمه غمی/ جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان/ غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی/ این بیت سست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود/ چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته زنجیرزن بکش/ آشفته ام میان صفوف منظمی
می خوانی ام به حکم روایات روشن / می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجه اش درست به پایان نمی رسد/ تقویم اگر نداشته باشد محرمی
***
فراز منبر نی قرص ماه می بینم / خدای من نکند اشتباه می بینم
بتاب یوسف من بوی گرگ می شنوم / بتاب راه دراز است و چاه می بینم
نظاره می کنم از راه دور، سرها را / جوان و پیر و سفید و سیاه می بینم
به آیه های کتاب غمت که می نگرم / تمام را «به کدامین گناه» می بینم
به احترام سرت سر به مهر می سایم / و قتلگاه تو را قبله گاه می بینم
***
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی/ نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سری که بود دمادم به روی دوشِ نبی/ سری که بر سرِ نی شد به جرم حقطلبی
سرت شریفترین سجدهگاهِ باران است/ سرت امانتِ سنگینِ روزگاران است
منم مسافر بیزاد و برگ و بیتوشه/ سلامِ من به تو، ای قبلهگاهِ ششگوشه
سلام وارث آدم، سلام وارث نور/ سلام ماه درخشانِ آسمان و تنور
سلام تشنهلبِ کشتۀ میانِ دو رود/ سلام خیمۀ جانت اسیر آتش و دود
سلام ما به تو ای پادشاه درویشان/ چه میکنند ببین با تو این کجاندیشان
تو آبروی شرف، آبروی مرگ شدی/ کتاب وحی تو بودی و برگ برگ شدی
تو در عراقی و رو کردهای به سمت حجاز/ میان معرکه هم ایستادهای به نماز
بخوان که دل به نوایی دگر نمیبندم/ که خورده تیر غمت بر دوازدهبندم
چه با مرام شما کردهاند بیدینان/ هزار بار تو را سر بریدهاند اینان
…
پنجمین شاعر این جلسه، فاطمه افشاریان بود. او به روی صحنه دعوت شد تا شعر خود را بخواند.
در ازای جهان نخواهم داد اشک یک روضه محرم را
روضه یعنی دوباره میخواهم در هوای تو این چنین غم را
عمرمان رفت در پی این غم پیر شد در غمت جوانی ما
روز محشر به دادمان برسد اشک و اندوه و روضهخوانی ما
باز با دیدهای پر از باران آمدم مجلس عزای شما
گره کور کار من این جا وا شود بلکه با دعای شما
باز هم آمدم به روضه حر برسانم دل سیاهم را
و چنان حر گره زدم تنها به عنایات تو نگاهم را
مات و مبهوت آمدم اینجا حالتی همچون خواب و بیداری
گم شدم مثل کودکی در میان این هیئت عزاداری
…
آخرین شاعر این جلسه، عباس محمدی بود. او شعر خود را چنین خواند:
کیستی ای که مسیحایی حیدر با توست/ نفس فاطمه و بوی پیمبر با توست
سر بریدند تو را با همه، هفتاد و دو بار/ نیمهجان میروی و قافلهای سر با توست
قافله تشنهلب و تشنهتر از قافله تو/ گرچه جاری شدن زمزم و کوثر با توست
داغ گل دیده و از باغ بهار آمدهای/ دامنی خونشده از غنچه پرپر با توست
پر شده دشت ز بوی نفس سوختهات/ خستهای سخت! مگر غربت حیدر با توست؟
در پایان این جلسه، مراسم عزاداری و ذکر مصیبت اهل بیت برگزار شد.