به گزارش ایسنا، حیاط حسابی شلوغ بود. صورتها هرجا که توانسته بودند، جا خوش کرده و در مسیر حرکت من میچرخیدند. داشتند عنصر تازهوارد را وارسی میکردند. میخواستند ببینند تا چه اندازه غیرعادی و خطرناکم. پیرمردی کنار شیر آب نشسته بود و همانطور که با خودش غرولند میکرد، دستش را محکم روی پارچه میسابید. او هم به اندازه یک نگاه، دست از کارش کشید و عضو تازهوارد را بررسی کرد.
روانشناس و هنردرمانگر: بیماران اعصاب و روان بسیار پیچیده هستند
''فرزاد نجفی، روانشناس و هنردرمانگر، در گفتوگو با ایسنا در خصوص بیماران اعصاب و روان، اظهار کرد: بحث بیماران اعصاب و روان بسیار پیچییده است؛ زیرا شما با اقشار و افرادی وارد ارتباط می شوید که در ابتدا ممکن است متوجه هیچ علائم و مشکلی در آنان نشوید، اما آنان در نوسانات خُلقی و علائم روانپریشی دچار مشکلات عدیده هستند و در نوع خود افراد خاصی هستند. شاید بتوان بیماران اعصاب و روان را جزو خاصترین و حساسترین افراد جامعه در نظر گرفت. این اختلالات از جنبه خُلقی و روانپریشی زمانی بهعنوان اختلال محسوب میشوند که عملکرد فردی و اجتماعی فرد را مختل کند؛ یعنی در جامعه ارتباط منسجم و ثابتی از نظر شغلی، ارتباط اجتماعی و مهارت فردی نداشته باشند و زندگی آنان دچار نوعی نوسان و ایست شود.''
ترسیده بودم، اما سعی کردم لبخند بزنم. به هرحال هرچهقدر هم که آنها عادی بهنظر میرسیدند، اما من میدانستم که آنها کاملاً عادی نیستند. خودم را به پلهها در انتهای حیاط رساندم و بالا رفتم. به محض ورود، در دیوار روبهرویم میخکوب شدم؛ دیواری پر از نقاشیهای مبهم و عجیبوغریب با برشهایی از شعرهای نامفهوم. توی پیچوخم خطهای متقارن و صورتکها گم شده بودم که صدایی به گوشم خورد: «این دیوار اختصاصیِ منه».
به سمت صدا برگشتم. مردی عینکی، تقریباً 45 ساله با چند خط عمیق روی پیشانی. از او خواستم آثار بیشتری از خودش نشانم دهد. کاملاً مودب بود و موقر. همانطور که از فلسفه هنر حرف میزد به اتاقی رسیدیم پر از نقاشی و پیکرهای سفالی. باورم نمیشد. اتاق پر بود از فرمها و تصاویر سیال و خطوط درهمتنیده. چندین نفر آنجا مشغول بودند. داشتم با چشم میان نقاشیها چرخ میزدم که صدایی گفت CLEARED FOR TAKE OFF RUNWAY 07 WIND 150 DEGREES 10 KNOTS" پرسیدم «چه اتفاقی افتاد؟»، مردی میانسال با موهایی کمپشت و چشمانی بیتاب گفت: «یک پهباد در حال عبور از اینجاست. دارم با آنها صحبت میکنم و بهشان اجازه پرواز میدهم». از او خواستم برایم تعریف کند که چطور به این توانایی رسیده. گفت «من مهندس کامپیوترم و بعد از برقگرفتگی این توانایی در مغزم فعال شده و الان باید بروم با خلبان صحبت کنم». و از اتاق خارج شد و در راهرو دوید.
روی میزِ گوشه اتاق، پر از آدمکهای یکشکل بود و یک پیرمرد با دقت تمام در حال ساخت آنها بود. وقتی توجهم را به کارش دید، گفت «اینها اسمشان امقزی است. وقتی درستشان میکنم، حالم خوب میشود. زیاد خوشگل نیست! آخر یاد ندارم بهتر از این درست کنم». ولی امقزیها خوشگل بود، شبیه بچههایی بود که دائماً در حال تکثیر هستند.
این مجسمهها نشاندهنده آرزوی او برای داشتن فرزند است
''نجفی، هنردرمانگر و روانشناس بیان کرد: در زمینه کاردرمانی که جزو حرفه و علاقه من است، بر این باور هستم که هنر تاثیر مستقیمی بر خُلقیات افراد دارد و خروجی افرادی که در معرض دغدغه و وسواسهای فکری و خاطرات بد قرار میگیرند، منجر به خلق آثار هنری میشود و این امر بهشدت به درمان فرد کمک میکند و همچون سکوی پرشی برای افراد است.
وی با بیان اینکه «در حال حاضر در این مرکز در چهار حوزه نقاشی، خطاطی، سفالگری و معرق فعالیت هنردرمانی بر روی افراد انجام میشود»، ادامه داد: به عنوان مثال فردی هر روز ساخت یک نوع مجسمه را تکرار میکند و زندگی فرد به گونهای بوده که ابتدا دختر 17 ساله خود را در تصادفی از دست میدهد و پس از چند سال مجدد دارای فرزند میشوند و این بار نیز فرزند پسر ایشان در سن پنجسالگی به دلیل بیماری و عدم دسترسی به شهر از بین میرود و این کار فرد در نتیجه دوران غمانگیزی است که گذرانده و ایجاد این مجسمهها نشاندهنده آرزوی او برای داشتن فرزند است.''
یک پسر جوان نیز در گوشه دیگر اتاق نشسته و غرق خودش بود. گاهی دستهایش را به شکل بال پهن میکرد و دوباره به هم میمالید. از او پرسیدم که به چی فکر میکند. گفت «توی دستم یک باطری است که تا هفت کیلومتر دیگر منفجر میشود». گفتم «این خبر مهم را چه کسی به تو داده؟». گفت «این را یک صدایی توی خواب بهم گفت و الان هم صدایش را میشنوم که میگوید، بگو همه بروند خانهشان تا آخر عمر، راحت بخوابند». ناگهان چشمهایش را بست و گفت «دلم میخواهد لباسهایم را دربیاورید و من را خاک کنید! الان چشمهایم را بستهام و آمادهام شروع کنید». به او گفتم: «آخر چرا؟» گفت «قبلاً تکگانهسوز بودم، ولی الان دوگانهسوز شدهام؛ یعنی حالم خوب شده. دوست دارم همه اعضای بدنم را اهدا کنم. استخوانهایم را تبدیل به قرص تقویتی کنند. الان حس میکنم توی یک قبرستانم که داخلش هیچ مردهای وجود ندارد. همه مردهها رفتهاند خارج از کشور و من هم الان دیگر بازنشسته شدهام و نمیخواهم وقتم را بیشتر از این هدر کنم؛ پس رویم خاک بریزید!» دیگر نتوانستم ادامه دهم و تنهایش گذاشتم.
یکی دیگر از پیرمردها در حال نقاشیکشیدن بود و یک منظره خیلی ساده کشیده بود. به او گفتم «اینجا کجاست؟». گفت «دیشب رادیو گوش میدادم، داشت از طرقبه و شاندیز میگفت و من دارم آنجا را میکشم تا بتوانم به بقیه نشان بدهم». بهم از یک زندگی جدید گفت و تعریف کرد که یک روز، یک جایی خوانده کسانی که شبها نمیخوابند، یک زندگی دیگر را تجربه میکنند. بهم گفت «من چندسال توی کانادا زندگی کردهام و کل دنیا رو گشتهام، ولی به این نتیجه رسیدهام که همهجا یک شکل است و فقط فرهنگ آدمها فرق میکند، ولی فقط در این زندگی شبانه بود که یاد گرفتم چطوری با افکار مردم مبارزه کنم». موقع خداحافظی گفت «Im happy to talk you».
غربالگری افراد مصیبدیده بعد از فجایع طبیعی الزامی است
''نجفی، روانشناس و پژوهشگر بیان کرد: یکی از مددجویان ما دارای 25 سال سابقه تحصیل در آموزشوپرورش است و علت اصلی ورود ایشان به این مجموعه به زلزله بم مربوط میشود؛ زیرا در اثر این زلزله 35 نفر از دانشآموزان خود را از دست میدهد و خروجی این اتفاق و فشار عصبی و بیتوجهی و رهاشدگی فرد، منجر به شکلگیری بیماری اعصاب و روان و بستریشدن در این مکان شده است. این نکته برای مسئولان باید بسیار حائز اهیمت باشد؛ زیرا اخیراً فجایع بزرگی همچون سیل در غرب کشور و زلزله در کرمانشاه را پشت سر گذاشتهایم و مسئولان باید به این نکته توجه کنند و افراد آسیبدیده در این فجایع را مورد ارزیابی و غربالگری قرار دهند تا در صورت وجود اختلال بتوان به سرعت آن را درمان کرد.''
صدای آوازخواندن فردی از محوطه حیاط به گوشم خورد. از اهالی اتاق هنر خداحافظی کردم و به سمت صدا کشیده شدم، اما در میان راه، فردی به سمتم آمد و حرکاتش طوری بود که انگار میخواهد توی گوشم چیزی بگوید. نزدیکش شدم. آدرس منزل پدریاش را داد و ازم خواست بهشان پیام بدهم که حالش خوب شده و بیایند دنبالش. بهش قول رساندن پیامش را دادم و دوباره به سمت صدا رفتم. مردی میانسال با دندانهایی مصنوعی و صورتی ماسیده، با سرخوشیِ کامل، زده بود زیر آواز.
مردی نسبتاً لاغر با موهای کمپشتِ مرتب، بهم نزدیک شد و بیمقدمه گفت «میدانی علت همه ناکامیهایی که من توی زندگیام داشتم به بحث آفرینش برمیگردد! در آفرینش هر گروه برای کاری انتخاب میشوند و اگر نتوانند مسئولیت خودشان را انجام دهند، به گروه دیگری محول میشود». ازش خواستم بیشتر توضیح بدهد. گفت «فرض کن این اتاق کل آفرینش است و کراّت مختلف در آن وجود دارد! مسئولیت زمین این است که مردم را به سرزمین توحید ببرد؛ جایی که جنگ وجود ندارد و همواره صلح در آن حاکم است و خورشیدی نیز وجود ندارد؛ چرا که منبع نور چیز دیگریست، اما عدهای مخالف این موضوع هستند و این گروه شکست میخورند. گروهی از افراد بهنوعی نور بوده و بعد از ازدواجکردن این افراد شبکههای نوری شکل میگیرد و پس از گذشتن 20 زندگی از این افراد تبدیل به انسانهای معصوم و بیگناه میشوند» از او پرسیدم که «آیا او هم جزو افراد نوری است؟». گفت «من گرداننده نورها هستم».
هنر پل ارتباطی دنیای ما و دنیای بیماران اسکیزوفرنی است
''نجفی خاطرنشان کرد: میزان خلاقیت در بیماران اسکیزوفرنی بسیار زیاد است و علت آن توهمات و مسائلی است که قادر به درک آن هستند. هنر این افراد دارای سبک خاصی است و عموماً برای آن چارچوبی قائل نیستند و تقلید نیز برای آنان نامفهوم است و همواره تلاش میکنند تجربیات ذهنی و درک خود را نقاشی کنند و به همین علت است که میگویم هنر پل ارتباطی دنیای ما و دنیای آنان است.''
تئوریسین نظریه گرداننده نورها (!)، رتبه 50 کنکور حقوق بود و در دانشگاهی دولتی در تهران تحصیل کرده. از او خداحافظی کردم و دوباره از پلهها بالا رفتم و باز در خطوخطوط دیوار نقاشی گم شدم. صاحب این دیوار و نقاشیهایش نزدیک شد و گفت: «این دیوار اختصاصی منه!» بعد یکی از نقاشیهایش را نشانم داد و گفت «آدمها، توی این نقاشی حالت شیدایی و رهایی دارند؛ درست مثل ما بچههای اعصاب و روان. درسته جسممان اینجاست، ولی روحمان آرزوی پرواز دارد. شاید از نظر فیزیکی اینجا باشیم، ولی از نظر روحی و جسمی دیوانه نیستیم. وقتی این نقاشی را میکشیدم به این فکر میکردم که ای کاش آدمهایی که اینجا محبوس هستند، بتوانند به صورت آزادانه در جامعه زندگی کنند. الان همه به چشم یک مجرم به ما نگاه میکنند».
جدایی تأثیر زیادی بر خُلقیات افراد مستعد اسکیزوفرنی دارد
''نجفی، روانشناس و هنردرمانگر ادامه داد: تجربه زندگی با جنس مخالف در این افراد بسیار کم است و جدایی تاثیر زیادی در خُلقیات این افراد دارد و این تجربه کوتاه همچون سمبلی برای آنان باقی میماند؛ بهعنوان مثال فردی به مدت یک ماه تصویر زنی را نقاشی میکرد ابتدا میگفت که این زن را میبیند و با او در ارتباط است، اما کمی بعد مشخص شد که تصویر زنی است که چهار سال با او زندگی کرده و سپس علیرغم علاقه زیاد به آن زن به سبب اختلات فردی از او جدا میشود و حتی بعد از جدایی به یکدیگر قول میدهند که در دنیای پس از مرگ با یکدیگر زندگی کنند. علاوهبر این مسائل، ماده مخدر ماریجوانا نیز تنها ماده مخدری است که جزو یکی از مولفههای بیماری اسکیزوفرنی است و اگر توهمات ناشی از مصرف این ماده مخدره در فرد ثابت شود، تبدیل به بیماری خواهد شد.''
از نقاش دیوار مذکور، راجعبه زندگی، مرگ و عشق پرسیدم. گفت «زندگی با شیرینی و تلخی همراه است و سختیها به صورت مساوی بین همه تقسیم شده؛ مرگ هم نوعی پایان است. به نظر من مرگ برگریزان درد است و عشق... سوال سختیست... عشق سوختنی است که انسان را ناامید نمیکند».
رئیس مرکز توانبخشی پارسا: در هر فردی امکان ابتلا به بیماری اعصاب و روان وجود دارد
در ادامه مصطفی ریاحی، رئیس مرکز توانبخشی پارسا در گفتوگو با ایسنا گفت: در هر فردی امکان ابتلا به بیماری اعصاب و روان وجود دارد. بیماریهای جسمی به دلیل اینکه تاثیری در روح و روان فرد ندارد، بهراحتی پذیرفته میشود و مقاومتی برای درمان آن وجود ندارد، اما علیه بیماران اعصاب و روان به دلیل تاثیر بیماری در خُلقیات و رفتار آنان، گارد گرفته میشود و توسط جامعه طرد میشوند. رفتار جامعه با بیمار اعصاب و روان نباید متفاوت باشد و این انتظار را از جامعه داریم که این بیماری را شناخته و از طرز برخورد با آنان و نحوه درمان آنان آگاهی پیدا کنند؛ زیرا با شناخت این بیماری میتوان از ابتلا به آن و تشدید بیماری جلوگیری کرد.
برخی از مددجویان سرپرست خانوار هستند
وی افزود: برخی از افرادی که به این مراکز سپرده میشوند که قبلا در جامعه حضور داشته و مشغول به کاری بودند و به نوعی سرپرست خانوار هستند، اما پس از ورود به این مراکز خانواده آنان رها میشوند. نهادهای حمایتی باید به این لایه پنهان توجه کنند. این بیماری محدودیتهایی را ایجاد میکند و فرد نمیتواند در جامعه مشغول بهکار شود؛ بنابراین باید مشاغلی در خود موسسه برای مددجویان ایجاد شود. برخی از مددجویان قابلیتهای زیادی دارند و استعارههایی به کار میبرند که تنها از زبان اساتید دانشگاه شنیده میشود و توانایی این را دارند که در جایی مشغول به کار شوند، اما تا کنون بهزیستی چنین بستری را ایجاد نکرده است تا به نوعی از خانواده آنان حمایت شود.
ریاحی تصریح کرد: موضوع دیگر کمبود مراکز در سطح کشور است. درصد ابتلا به این بیماری در کشور بسیار بالاست و طبق آمار 25 تا 30 درصد افراد به این بیماری مبتلا هستند، اما از نظر ما این آمار بیشتر است. همچنین حمایتها از این نوع مراکز نیز بسیار کم است و این امر میتواند منجر به تعطیلی این مراکز شود.
اثر یکی از هنرجوها در مسابقات جهانی پارالیم آرت ژاپن اول شد
وی اضافه کرد: اثر یکی از هنرجوهای ما در مسابقات جهانی پارالیم آرت ژاپن رتبه اول را کسب کرده است. آثار خلق شده توسط مددجویان حرفهای زیادی برای گفتن دارد و نقاشیها با افراد حرف میزند. بهعنوان مثال استفاده از رنگ زرد در آثار مددجویان نشاندهنده تمایل آنان به آزادی است.
از مشکلات موجود در جامعه تابوساختن از روانشناس است
رئیس مرکز توانبخشی پارسا عنوان کرد: زمینه ژنتیک مهمترین دلیل ابتلا به بیماری اسکیزوفرنی است و فرد باید در محیطی قرار بگیرد تا این بیماری بروز کند ؛به عنوان مثال آزمونهایی همچون کنکور و تیزهوشان، خدمت سربازی، ازدواج، غم از دست دادن عزیزان و... سبب بروز بیماری در فرد میشود. بروز علائم معمولا به شکل خشنونت و افسردگی است و به دلیلی اینکه این علائم طبیعی به نظر میرسد کسی به آن توجه نمیکند، در صورتی که با چند جلسه روانشناسی این بیماری قابل درمان است، اما یکی دیگر از مشکلات موجود در جامعه تابوساختن از روانشناس است.
انتهای پیام