پاییز جان سلام


پاییز جان سلام

پاییز جان سلام اینجا دل‌ها همه سنگ است اینجادرختان دلشان برای اشک تنگ است اینجا مادرها به کودکان شیر نمی دهند اینجا دیگر چشمه ها نمی جوشد پاییز جان سلام اینجا شقایق ها نمی روید اینجا آفتابشاعر:محمد قاسمی

پاییز جان سلام
اینجا دل‌ها همه سنگ است
اینجادرختان دلشان برای اشک تنگ است
اینجا مادرها به کودکان شیر نمی دهند
اینجا دیگر چشمه ها نمی جوشد
پاییز جان سلام
اینجا شقایق ها نمی روید
اینجا آفتاب طلوع نمی‌کند
اینجا مهتاب پشت ابر مانده
اینجا مردانگی به چاه افتاده
پاییز جان سلام
سخت بود انتظار آمدنت
سخت بود نرسیدن و رسیدنت
سخت بود تنها بودن و تنها ماندنت
سخت بود دیدن و ندیدنت
سخت بود در گوشه ای گریستند
پاییز جان سلام
دیگر با نور ماه شاد نمی شویم
دیگر با خنده ها آرام نمی شویم
دیگر مهتاب شب را نور نمی دهد
دیگر ابر از مقابل خورشید نمی‌رود
پاییز جان سلام
صدای عاشقانه هایت به گوش نمی رسد
آواز نغمه هایت حس غریبی دارد
اینجا عشق و‌معشوق معنا ندارد
اینجا خدا هست و دستانش توان ندارد
پاییز جان سلام
خوش آمدی
قدم بر دیدگان بخل آلود
قدم بر نفس های هوس آلود
قدم بر اشک ها بی دلیل
قدم بر حسادت‌های بی بدیل
قدم بر هر چه خوب نه ، همه ی بدیها
قدم بر دل‌های شکسته ،قدم بر جان های بی رمق ما گذاشتی
خوش آمدی ، خوش آمدی

محمد قاسمی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر تیپ و چهره دومین بازیگر نقش «نجلا» / محیا دهقانی جنجال کرد!