این عشق بی تناسب و این قصه ی عجیب
روزی بعید بود ؛ سرم آمد عنقریب
یکروز بعد مرگِ من آرام میرسد
پاییز مثل دخترکی ساده و نجیب
من مات در نگاه خزانی که میزند
داروندار قلب مرا دزدکی به جیب
پاییز میرسد که مرا عاشقم کند
نفرین به من که از او میخورم فریب!
دلبسته ی خزانم و هرچند واقفم
یک مشت برگ خشک ازاویم شود نصیب
من کشته مرده ی توام و زاده ی بهار
پاییزِ من خوش آمدی ای فصل بی رقیب
روزی بعید بود ؛ سرم آمد عنقریب
یکروز بعد مرگِ من آرام میرسد
پاییز مثل دخترکی ساده و نجیب
من مات در نگاه خزانی که میزند
داروندار قلب مرا دزدکی به جیب
پاییز میرسد که مرا عاشقم کند
نفرین به من که از او میخورم فریب!
دلبسته ی خزانم و هرچند واقفم
یک مشت برگ خشک ازاویم شود نصیب
من کشته مرده ی توام و زاده ی بهار
پاییزِ من خوش آمدی ای فصل بی رقیب