بیا برگردیم که وقت شتاب است
که صاحب عزای غمت در عذاب است
چنین دوری و انزوایی ندیدم به دهر
حال آن که دیرتر خوش آید شراب است
ز چاله های فراوان گریز میخواهم
دلا چاه تنگ فراق بی طناب است
به راه من آی و به رحمی هزیمت نما
که امروز و فردا برایت صواب و ثواب است
کنون وعده ی دیدنت تشنه ام من به جان
مرا هر چه دیدم گمانم سراب است
به شور و سخن شهره ام من به شهر
دریغا که امروز زبانم نه اهل جواب است
علی حیدری
که صاحب عزای غمت در عذاب است
چنین دوری و انزوایی ندیدم به دهر
حال آن که دیرتر خوش آید شراب است
ز چاله های فراوان گریز میخواهم
دلا چاه تنگ فراق بی طناب است
به راه من آی و به رحمی هزیمت نما
که امروز و فردا برایت صواب و ثواب است
کنون وعده ی دیدنت تشنه ام من به جان
مرا هر چه دیدم گمانم سراب است
به شور و سخن شهره ام من به شهر
دریغا که امروز زبانم نه اهل جواب است
علی حیدری