«من مادر دوم تورجم»؛ خاطرات خواهر سه شهید


«من مادر دوم تورجم»؛ خاطرات خواهر سه شهید

گروه فرهنگی ـ «من مادر دوم تورجم» روایت خواهری که تنها دختر خانواده است، برادرانش یکی پس از دیگری به مبارزات انقلاب ورود کرده و پس از آن به جبهه‌های دفاع مقدس راهی می‌شوند، در این بین برادر کوچک‌تر، «تورج» که بر اساس نوشته راوی، از کودکی حکم خواهر کوچک‌ترش را داشته هم راه باقی برادرها را پیش می‌گیرد.

«من مادر دوم تورجم»؛ خاطرات خواهر سه شهیدبه گزارش ایکنا از همدان، کتاب «من مادر دوم تورجم» خاطرات خودنوشت فرزانه تیموری» با بازنویسی سید مهرداد (میثم) موسویان، است که در سال 1395 در 132 صفحه توسط دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان همدان و انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
در این کتاب روایت خواهری آورده شده که تنها دختر خانواده است، برادرانش یکی پس از دیگری به مبارزات انقلاب ورود می‌کنند و پس از آن به جبهه‌های دفاع مقدس راهی می‌شوند، در این بین برادر کوچک‌تر، «تورج» که بر اساس نوشته راوی، از کودکی حکم خواهر کوچک‌ترش را داشته هم راه باقی برادرها را پیش می‌گیرد.
متن این کتاب، در واقع خاطره‌نگاری خواهری است که تمام زندگی‌اش برادرانش و جمع گرم و صمیمی خانواده‌اش بوده ‌است، خواهری که به تبعیت از برادران بزرگ‌ترش و تحت تاثیر صحبت‌های آنان پیشه معلمی را برگزیده و حالا خاطراتش را به تحریر درآورده است.
کتاب دارای سه فصل کودکی، نوجوانی و جوانی است. این فصل‌ها به 54 بخش‌ کوتاه تقسیم شده‌اند، فصل کودکی، به سبب نظامی بودن پدر خانواده، در خانه‌های سازمانی ارتش می‌گذرد، رفته رفته هوای اهواز بر مریضی پدر فائق آمده و بنابراین آنها به همدان کوچ می‌کنند.
راوی از دوران تحصیل در همدان و خیالات کودکی می‌گوید تا سرمای سخت همدان و اولین تجربه گرم شدن با کرسی و بارش برف که در اهواز هرگز سابقه نداشته و آخر شب‌هایی که با تورج بر پشت بام دراز می‌کشیدند و از آرزوهاشان می‌گفتند.
سپس به دوره نوجوانی می‌پردازد و عکس‌های یادگاری را ضمیمه می‌کند، راوی، که همان خواهر تورج است، ازدواج می‌کند و به تهران می‌رود و دیگر تنها، تماس تلفنی از راه دور برایش می‌ماند و دریایی از دلتنگی.
پس از به شهادت رسیدن بهمن برادر بزرگ خانواده کتاب رفته رفته در آخرین صفحه‌ها به رفتن تورج می‌رسد، «تورج هم به جنگ رفت... حالا کسی نبود که زنگ بزنم و برایش درد دل کنم.»(ص122) خواهرانه از دلشوره‌های دمادمش می‌گوید، چیزی که باعث می‌شود انتقالی بگیرد و به همدان بازگردد.
راوی داستان هنگام بازگشت به همدان با سکوت خانه و عکس تورج مواجه می‌شود، پدر می‌گوید که تورج دیگر برنمی‌گردد: «تورج جاویدالاثر است»(ص124).
خواهر با تمام اندوهی که دارد می‌نویسد: «تورج مثل همیشه ساکت و بی‌صدا بود و همین‌طور هم شهید شده بود، بعدها شهادت ایرج هم عزادارمان کرد... اما من همیشه به دنبال پیکر تورج ماندم. همیشه هر وقت پیکری تشییع می‌شود، بین اسامی دنبال تورج تیموری می‌گردم. آخر من مادر دوم تورج تیموری هستم.»(ص124)
انتهای پیام

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


نهادینه سازی ارزش آفرینی برای مشتری در فرهنگ تولید