توی چشمات یه نوری هست، شبام روشن شده روزه؟
توام شاید نمی دونی یه عاشق هست می سوزه
همه دنیاش همین شعره،با دو تا چشم گریونش
نگاش دنبال یکی هست، چه سرگردون و حیرونه
یکی که مثل هر کس نیست، شبیه باد و بارونه
شبیه یه شب برفی، تو رویای زمستونه
نفس، نا، جون نداره تا، رهایی شه از این دردی
که نه درمونی واسش هست، نه فریادی، نه همدردی
شدم بازیچه ی دنیا، از اون روزی که تو رفتی
کنار پنجره موندم، همونجوری که می گفتی
توام شاید نمی دونی یه عاشق هست می سوزه
همه دنیاش همین شعره،با دو تا چشم گریونش
نگاش دنبال یکی هست، چه سرگردون و حیرونه
یکی که مثل هر کس نیست، شبیه باد و بارونه
شبیه یه شب برفی، تو رویای زمستونه
نفس، نا، جون نداره تا، رهایی شه از این دردی
که نه درمونی واسش هست، نه فریادی، نه همدردی
شدم بازیچه ی دنیا، از اون روزی که تو رفتی
کنار پنجره موندم، همونجوری که می گفتی