از رویش، خار باغچه گلزار نگردد
هرچند ، جدا نیز گل از خار نگردد
دانی که چراگل بنشیند بسر خار؟
تا زشتی آن شاخه پدیدار نگردد
بگشای نظر تا که بیاموزی تو از دهر
با خار ، کسی همدم اغیار نگردد
بنشان گل حسنت بسر خار وجودت
گرخواهی به خار، سینه گرفتار نگردد
در باغٍ وجودت چو نباشد اثرٍ گل
کس را نبووَد میل و خریدار نگردد
میگفت به تلخند بخود باغچه بانی
هیهات که«گل»بیند وهشیار نگردد
تا جان ندهد شعله به آتش ز وجودش
خاموش شود آتش و بسیار نگردد . . .
پژند.
هرچند ، جدا نیز گل از خار نگردد
دانی که چراگل بنشیند بسر خار؟
تا زشتی آن شاخه پدیدار نگردد
بگشای نظر تا که بیاموزی تو از دهر
با خار ، کسی همدم اغیار نگردد
بنشان گل حسنت بسر خار وجودت
گرخواهی به خار، سینه گرفتار نگردد
در باغٍ وجودت چو نباشد اثرٍ گل
کس را نبووَد میل و خریدار نگردد
میگفت به تلخند بخود باغچه بانی
هیهات که«گل»بیند وهشیار نگردد
تا جان ندهد شعله به آتش ز وجودش
خاموش شود آتش و بسیار نگردد . . .
پژند.