کودکان ذغالی


کودکان ذغالی

طعنه مزن به حال و هوای نزار من در ازدحام پرآشوب شب گم ام خارم که به وسعت صحرا کشیده اند در امتداد شاخه ی گل خنده های تلخ در ساقه ی کبود قدم های من ببین دردی چنین نشسته و در من نهفته است دستم رهاشاعر:علی دامادی

طعنه مزن به حال و هوای نزار من
در ازدحام پرآشوب شب گم ام
خارم که به وسعت صحرا کشیده اند
در امتداد شاخه ی گل خنده های تلخ
در ساقه ی کبود قدم های من ببین
دردی چنین نشسته و در من نهفته است
دستم رها بکن ای خواهر بهار
نامحرم ام به حرارت دستان گرم تو
من را ببخش از این جسارت که می کنم
در کودکی به آخر مردی رسیده ام
من جای بوسه زدن های مادری
از بوسه های پر هوس گرگ ها پرم
شاید برای همین است که شهر را
با یک سبیل ذغالی فریفتم
من را ببین و تا ته این قصه را بخوان
من جای جای کودکی ام درد می کند

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها