غزل بانو
اگر چه پیش تو من تشنه ی سخن هستم
کسی که حرف دلت را شنید ؛ من هستم
همیشه حال دلت را بپرسم از قلبم
همیشه بی خبر از حال خویشتن هستم
چگونه شرح نمایم غم ِ نبودن تو
کسی که حرف دلش را نگفت من هستم
دلم ز دوری تو؛ مثل آب مرداب ست
بدون بوی تو آبی چنین لجن هستم
غریب بودم ، و هستم غریب تر گاهی
که دور تر زتو اما در این وطن هستم
ببین سکوت دلم را ز عشق "شیرین" ات
زعشق تو منم انگار "کوه کن" هستم
خوش آمدی تو به دنیای من، غزل بانو
اسیر عطر تنت همچو یاسمن هستم
تو آمدی که دلم شادمان شود گویا
منم که عاشق تو آهوی خُتَن هستم
ببین چگونه پرستش کنم دل و روحت
برای زخم ِ دلت همچو پادتن هستم
اواسط نیمه ی دوم شهریور نود و هشت
اگر چه پیش تو من تشنه ی سخن هستم
کسی که حرف دلت را شنید ؛ من هستم
همیشه حال دلت را بپرسم از قلبم
همیشه بی خبر از حال خویشتن هستم
چگونه شرح نمایم غم ِ نبودن تو
کسی که حرف دلش را نگفت من هستم
دلم ز دوری تو؛ مثل آب مرداب ست
بدون بوی تو آبی چنین لجن هستم
غریب بودم ، و هستم غریب تر گاهی
که دور تر زتو اما در این وطن هستم
ببین سکوت دلم را ز عشق "شیرین" ات
زعشق تو منم انگار "کوه کن" هستم
خوش آمدی تو به دنیای من، غزل بانو
اسیر عطر تنت همچو یاسمن هستم
تو آمدی که دلم شادمان شود گویا
منم که عاشق تو آهوی خُتَن هستم
ببین چگونه پرستش کنم دل و روحت
برای زخم ِ دلت همچو پادتن هستم
اواسط نیمه ی دوم شهریور نود و هشت