ای آنکه ز رُخ زیبایت شَب خواب ندارم
در بند تو افتاد ه ام دیگر جایی ندارم
همچون مجنون پی لیلا درغم دیدنت از خانه گُریریزم
سر به بیابان نَهم دیگر هیچ چیز نبینم
چشمان تو شود روشنی خورشید وجودم
اشکت نشود سیل که من از آن میسوزم
عمر گران مایه ما رفت به تاراج عزیزم
همچون شمع در غم تو می سوزم ای بهترینم
بر بام بلندی دو زلفت گره بنداز نیفتم
با هر نگاهت امید بده تا من جان بگیرم
لَب در لَب بوسه ای آرام بگیرم
یک جرعه مِی نوشَم از آن جام تا از نوبگیرم
ساقی بِنگر این رُخ زیبای لیلای عزیزم
مَجنون شده ام مِی ریز تا جان بگیرم
کمالی که از آتش این عشق خواب ندارد
روز وشب ناله زند دیگر جایی ندارم
در بند تو افتاد ه ام دیگر جایی ندارم
همچون مجنون پی لیلا درغم دیدنت از خانه گُریریزم
سر به بیابان نَهم دیگر هیچ چیز نبینم
چشمان تو شود روشنی خورشید وجودم
اشکت نشود سیل که من از آن میسوزم
عمر گران مایه ما رفت به تاراج عزیزم
همچون شمع در غم تو می سوزم ای بهترینم
بر بام بلندی دو زلفت گره بنداز نیفتم
با هر نگاهت امید بده تا من جان بگیرم
لَب در لَب بوسه ای آرام بگیرم
یک جرعه مِی نوشَم از آن جام تا از نوبگیرم
ساقی بِنگر این رُخ زیبای لیلای عزیزم
مَجنون شده ام مِی ریز تا جان بگیرم
کمالی که از آتش این عشق خواب ندارد
روز وشب ناله زند دیگر جایی ندارم