نگرانشی؟ برگرد خونت


نگرانشی؟ برگرد خونت

نگاهی به فیلم «قسم» شکیب شیخی محسن تنابنده پس از «گینس» دومین تجربه کارگردانی سینمایی خود را به نام «قسم» روی پرده برد. این فیلم انسجام بسیار بیشتری نسبت به گینس داشت، منتها مشکل اصلی‌اش این بود که گویا دو فیلم «کاملا منسجم» را داخل هم بُر زده باشی و حاصل چیزی ناهموار شده باشد. پریدن از ایده مسئله «قسامه» را خیلی‌ها کم‌وبیش می‌شناختند و...

نگاهی به فیلم «قسم»

شکیب شیخی

محسن تنابنده پس از «گینس» دومین تجربه کارگردانی سینمایی خود را به نام «قسم» روی پرده برد. این فیلم انسجام بسیار بیشتری نسبت به گینس داشت، منتها مشکل اصلی‌اش این بود که گویا دو فیلم «کاملا منسجم» را داخل هم بُر زده باشی و حاصل چیزی ناهموار شده باشد.

پریدن از ایده
مسئله «قسامه» را خیلی‌ها کم‌وبیش می‌شناختند و بسیاری دیگر هم به واسطه همین فیلم شناختند. به طور خیلی خلاصه و با برداشت‌هایی که از همین فیلم می‌شد کرد، در شرایطی که دادگاه نتواند گناه‌کار بودن کسی را تشخیص دهد، اما باقی شواهد ضد او باشند، حکم به قسامه می‌دهد. قسامه هم یعنی این‌که 50 مرد که وابستگی خونی با مقتول دارند، به علاوه زنانی که با او نسبت درجه یک دارند، بر گناه‌کار بودن مظنون قسم بخورند. از میزان صحت حقوقی قسامه‌ای که در «قسم» دیدیم هم اگر بگذریم، یک نکته را هرگز نمی‌توان از یاد برد: این مسئله چه پرسش‌هایی برای تماشاچیان ایجاد می‌کند؟ پرسش‌ها دو دسته هستند: عده‌ای از تماشاچیان به احتمال زیاد از چنین قانونی تعجب کرده و درباره جوانب مختلف آن و اساسا نفس قصاص فکر و بحث می‌کنند و عده‌ای دیگر هم به فکر وجوه اخلاقی قسامه می‌اندیشند و این مسئله که «چطور می‌تواند ندیده بر جرم کسی قسم خورد؟»
مشکل فیلم از همین نقطه آغاز می‌شود که روند و پاسخ نهایی این فیلم اساسا هیچ ربطی به این دو دسته از پرسش ندارد. فیلم تقریبا هیچ کاری به چند و چون روندهای قضایی ندارد و– خوش‌بختانه- در این راستا بیانیه‌های طولانی صادر نمی‌کند. از سوی دیگر هم کوچک‌ترین دری برای مسائل اخلاقی و وجدانی باز نمی‌شود، چون تمام افراد پرشمار حاضر در این اتوبوس سیاهه‌لشگر هستند و شخصیت اصلی آن هم در عمیق‌ترین حالتش یک تیپ «داغ‌دار انتقام‌جو» است. خود فیلم هم آن پنج سال مهم را کناری گذاشته و مبدا تاریخش را حرکت اتوبوس می‌کند و به همین دلیل آدرس غلط بیشتری به مخاطب خود می‌دهد. به طور خلاصه هم تماشاچی‌ و هم روایت فیلم کشش یک چیز را ندارند؛ کارآگاه‌بازی. و این اتفاقی است که می‌افتد و همین یک نکته پاشنه آشیل «قسم» می‌شود.

ترمز بریدن
صحنه تصادفی که خیلی‌ها از آن با آب‌وتاب تعریف می‌کنند، یک سرنوشت طبیعی برای این اتوبوس بود. حتی اگر بهمن آن شیء را به سمت پنجره پرت نمی‌کرد، این اتوبوس جایی منهدم می‌شد. انهدام اتوبوس حتی اگر به شکل فیزیکی اتفاق نمی‌افتاد، وقوع منطقی‌اش قطعی بود. دلیل اصلی آن هم بریدن ترمز بود.
برگردیم به مشکل قبلی، یعنی کارآگاه‌بازی. در فیلم‌های کارآگاهی، معمولا یا یک کارآگاه در فیلم حضور دارد که با پیش‌روی خود مسائل را روشن می‌کند، یا حوادث تصادفی بیرونی در برخی از گره‌گاه‌ها ما را به حقیقت نزدیک‌تر می‌کنند. یک پارچه را در نظر بگیرید که چیزی پشت آن است، مثلا یک تکه سنگ. از دو حالت خارج نیست؛ یا کسی می‌آید و آن پارچه را برمی‌دارد و می‌بینیم که پشتش سنگ است، یا باد می‌زند و آن پارچه را می‌اندازد و باز ما می‌بینیم که پشتش سنگ است. «قسم» مسیری دیگر را انتخاب می‌کند؛ دو نفر درحالی‌که کف کله‌شان را می‌خارانند، از کنار آن پارچه رد می‌شوند و با صدای بلند به هم می‌گویند «فلانی یادته پنج سال پیش یه سنگ این‌جا بود این زیرپوشت رو انداختی روش؟» در این حالت «قسم» نه‌تنها دو شخصیت به داستان اضافه کرده‌، بلکه یک‌ضرب زیرآب «قهرمان» و «دست تقدیر» را هم زده است.
ما هیچ‌چیز از این پرونده نمی‌دانیم و قرار است نه‌تنها از آن سر دربیاوریم، بلکه پس ذهنمان مظنون را هم عوض کنیم. به همین خاطر تک‌تک مسافران به هم از آن روزی می‌گویند که «رضوان سالم سوار ماشین بهمن شده» و «نجمه هم گفت» و «خسرو گفت بگم در مغازه‌م بوده». تو گویی که این ۳۰، ۴۰ نفر در این پنج سال یکدیگر را ندیده‌اند و حالا باید به شکلی ترمزبریده اطلاعات رو کنند. فاجعه داستان جایی است که خواهر انتقام‌جو– با بازی مهناز افشار- فیلم بازسازی را پخش می‌کند و به دلیلی مبهم آن را برای وکیل می‌فرستد. بماند که این مسئله اصلا شدنی نیست و اسنادی به این مهمی را به‌هیچ‌وجه دست شاکی نمی‌دهند، غم‌انگیزترین تلاش یک نویسنده برای لیست کردن اطلاعات در تاریخ سینمای ایران را در این صحنه می‌بینیم. نویسنده حتی به خود زحمت نداده بود مکالمه‌ای من‌درآوردی بین زن و وکیل ایجاد کند، فقط همین چند کلمه: «من سی‌دی‌شو دارم، باشه الان براتون فیلم می‌گیرم و می‌فرستم.»
حالا که بازسازی صحنه را دیده‌ایم و به بهمن شک کرده‌ایم و دلمان آشوب شد، باید درنهایت پایان‌بندی به‌شدت غیرضروری‌ای را هم ببینیم که در آن اصل قضیه رو می‌شود و صحنه واقعی بازسازی می‌شود. بهمنی را هم می‌بینیم که از یک شخصیت منفور به شخصیتی آرام تبدیل شده که به خواهرزنِ مقتولش می‌خواهد کمک کند. راستی! بهمن آن‌جا چه می‌کرد؟ کسی را که با شکستن شیشه یک ماشین مسبب مرگ شده باشد، به همین راحتی‌ها ول می‌کنند؟

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه طنز

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود اهنگ عزیز منی جون منی تو همه میدونن مال منی