من در این تابیدن خورشید نو
یادم آمد چشم چون خورشید تو
حس خوب لمس با دستان تو
زیر نم نم ها پس از باران تو
ای تو بی من مانده در دنیای دور
من تو را می خواهم اینجا مثل نور
پس بیا با این نسیم گرم تیر
گرم من را در تب عشقت بگیر
نرم نرمک بعد از آن دیگر برو
بعد از آن من هستم و فصل درو
نوبت من شد نمایانش کنم
چون که لازم نیست پنهانش کنم
فاش گویم دیگر از عشق خودم
فاش سازم عمق در عشق خودم
من که مشتاقم به این آموختن
تا به کی نادان و احمق سوختن
ما و این دنیای احمق زادگان
ما و این نامردی نامردمان
ما برای هم به دنیا آمدیم
ما به این باور به اینجا آمدیم
ای تو با روح و روانم آشنا
ای تو نور لحظه ی تاریک ما
ای تو ناجی در سقوط لحظه ها
کاش می شد پس رود این پرده ها
عمق عشقم را نمایانش کنم
چون که لازم نیست پنهانش کنم
یادم آمد چشم چون خورشید تو
حس خوب لمس با دستان تو
زیر نم نم ها پس از باران تو
ای تو بی من مانده در دنیای دور
من تو را می خواهم اینجا مثل نور
پس بیا با این نسیم گرم تیر
گرم من را در تب عشقت بگیر
نرم نرمک بعد از آن دیگر برو
بعد از آن من هستم و فصل درو
نوبت من شد نمایانش کنم
چون که لازم نیست پنهانش کنم
فاش گویم دیگر از عشق خودم
فاش سازم عمق در عشق خودم
من که مشتاقم به این آموختن
تا به کی نادان و احمق سوختن
ما و این دنیای احمق زادگان
ما و این نامردی نامردمان
ما برای هم به دنیا آمدیم
ما به این باور به اینجا آمدیم
ای تو با روح و روانم آشنا
ای تو نور لحظه ی تاریک ما
ای تو ناجی در سقوط لحظه ها
کاش می شد پس رود این پرده ها
عمق عشقم را نمایانش کنم
چون که لازم نیست پنهانش کنم