از چه رو نرگس من گشت جدا


از چه رو نرگس من گشت جدا

از چه رو نرگس من گشت جدا من که بیداری خود را به جفایی کشتم تا در این بین به نقشی در خواب صورتش دید زنم از چه رو مرغ مهاجر پر زد من که هر روز پر و بالش را سر سوزن کردم تا به آواز خوشش تازه شود قفسشاعر:علی حیدری خورموجی

از چه رو نرگس من گشت جدا
من که بیداری خود را به جفایی کشتم
تا در این بین به نقشی در خواب
صورتش دید زنم
از چه رو مرغ مهاجر پر زد
من که هر روز پر و بالش را
سر سوزن کردم
تا به آواز خوشش تازه شود
قفس تنهایی
پس چرا باز گریخت
از چه رو صبح بهاری رفته
من که هر شب به زمستان
پاسبانی دادم
نکند سوز زمستان مرا پیر کند
تو مرا نشناسی
چلچله دیر کند
و تگرگ فرصت جولان زمین را ندهد
از چه رو یار گریخت
من که از عشق نراندم به جوانی هوسی
عاشقت میمانم
تا در این سینه نوازد نفسی
از چه معشوق نماند...


علی حیدری

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


استایل ناهماهنگ الناز شاکردوست در اکران فیلم «بی‌بدن»