از دست فلک مینالم


از دست فلک مینالم

حیف که ما با تو چون فلک بازی نکردیم چنان بازیمان دادی که انگار به بچه ای ساواه که بونه مادرش را میگرفت بر سر راهت برخوردی ای لعنت بر نانی که حلال خدا بود تو خوردی و حرامش کردی! زشاعر:نعمت الله سیادت مقدم

حیف که ما
با تو چون فلک
بازی نکردیم
چنان بازیمان
دادی
که انگار به بچه
ای ساواه
که بونه مادرش
را میگرفت بر
سر راهت
برخوردی ای
لعنت بر نانی که
حلال خدا بود
تو خوردی و
حرامش کردی!


ز این جگر
سوخته ام هر
کاری بر آید
دستم هم تنگ
است و از تنگ
دست هم هر کاری
بر آید درک اندیشه ام
جوریست که
حال همه را
میفهمم ولی
گر سوخته دلی
پیدا بشود قدر
جگر سوخته ام
بشناسد کسوت
مولا علی
را پیش من
دارد همه
عمر جوانی
تبر بر اندیشه
خویش زدم که
امروزه آرزوی
کسی را که دست
شسته از دنیا
ز خدا دارم و
عاجزانه
طلب
یک جرعه آب
خنک را از سوی
خدایم دارم!



زندگی را در
این فلک از
چه رویش
خوش بینم هر
کجا رویش
زدم فلک
رویم زمین زد
هر کجا روی
زدم بر یک نفس
عمیقم بدهد نفس
از من دریغ کرد!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 عکس نقاشی دخترانه جدید، ساده، زیبا، فانتزی و آسان برای پروفایل