گله


گله

یک کتاب از قصّه ای ناخوانده من در سینه دارم شکوه هایی از زمانه در دلی پرکینه دارم ازکدامین قصّه ای پرغصّه اش بهرت بخوانم منکه روحی خسته اندر جسم کز دیرینه دارم این دلم را بافتم با تار موشاعر:علی اصغر تقی پور تمیجانی

یک کتاب از قصّه ای ناخوانده من در
سینه دارم
شکوه هایی از زمانه در دلی پرکینه
دارم

ازکدامین قصّه ای پرغصّه اش بهرت بخوانم
منکه روحی خسته اندر جسم کز
دیرینه دارم


این دلم را بافتم با تار مو درگیسوانش
خاطری با گیسوانش مثل یک آیینه دارم

نازها بنمود نازش را به جان بودم خریدار
جان شیرین را برایش جای هرنقدینه
دارم

اشکهایی ریختم بهرش چنان ابر
بهاران
بی خبر بود انتظاری را از آن سیمینه دارم

مدّعی گوید که دل بر کن از او بنما
فراموش
چون نمیداند که با او دوستی پیشینه
دارم

ای(خزان)شیون مکن دانم سفربنموده
آن مه
خاطراتش همچنان درسینه ام گنجینه
دارم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تغییر فوق العاده زیبای خانم بازیگر سریال در پناه تو بعد 29 سال ! / انگار قالی کرمانه !