تو و این دل . . .


تو و این دل  . . .

در عشق تو از عقل گریزان شده این دل بیگانه زخود گشته پریشان شده این دل این سینه سوزان چو کویراست ز عشقت آواره در این دشت و بیابان شده این دل قربانی چشمان تو شاد است که از عشق افتاده دراین مسلخشاعر:پژند محرر صفایی

در عشق تو از عقل گریزان شده این دل
بیگانه زخود گشته پریشان شده این دل

این سینه سوزان چو کویراست ز عشقت
آواره در این دشت و بیابان شده این دل

قربانی چشمان تو شاد است که از عشق
افتاده دراین مسلخ و قربان شده این دل

آن بوف که جز ناله ازاو کس ‌نشینده ست
از عشق تو اینگونه غزلخوان شده این دل

لبخند تو زیباست چولبخند بهارانه به گلزار
این است اگر هم چو گلستان شده این دل

آن عهد که با عشق تو بست این دل عاشق
نشکست و وفادار به پیمان شده این دل

گویی که کسی گفت بگوشم سخن از لطف
زآن گفته ز درد رسته و درمان شده این دل

شعله مکن از هجر چنین ناله در این عشق
همچو دل تو خسته ز هجران شده این دل
پژند.









حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ببینید | رونمایی طالبان از سلاح جدید نظامی افغانستان