حکیم جسم و دل و جان! طبیب علت ها!
که دست گرم تو بر دل شفای دیرین است
صدای پای تو بر قلب خسته آرامش
نگاه مهر تو بر درد و رنج تسکین است
شکفته بر تن من نیش نوش نشتر تو
که زخم تیغ تو در تن گلی نمادین است
مرا حکایت درد است و رنج و بی صبری
تو را صبوری و تدبیر و مهر آیین است
به گاه قدرشناسی به پای حکمت تو
اگرچه حاتم طایی است باز مسکین است
دو نعمتی که تو داری یکی است تیزی ذهن
دگر لطافت قلب است و روح بی کین است
به هوش! تا که نگردد به نفس آلوده
رهی که بر سر آنی عجیب رنگین است
خدای را مددی تا طبیب جان وتنم
نلغزد او که به حق مستحق تحسین است
به زیر دست تو زنده ست نبض زندگیم
و شاه بیت فخیم چکامه ام این است:
" تو اجتماع نقیضین تلخ و شیرینی
بیا که داروی تلخ تو باز شیرین است"
بساط شعر وقلم جمع کن (حکیم) برو
که کار وبار تو خود نیز طب و بالین است!
۹۷/۶/۱
که دست گرم تو بر دل شفای دیرین است
صدای پای تو بر قلب خسته آرامش
نگاه مهر تو بر درد و رنج تسکین است
شکفته بر تن من نیش نوش نشتر تو
که زخم تیغ تو در تن گلی نمادین است
مرا حکایت درد است و رنج و بی صبری
تو را صبوری و تدبیر و مهر آیین است
به گاه قدرشناسی به پای حکمت تو
اگرچه حاتم طایی است باز مسکین است
دو نعمتی که تو داری یکی است تیزی ذهن
دگر لطافت قلب است و روح بی کین است
به هوش! تا که نگردد به نفس آلوده
رهی که بر سر آنی عجیب رنگین است
خدای را مددی تا طبیب جان وتنم
نلغزد او که به حق مستحق تحسین است
به زیر دست تو زنده ست نبض زندگیم
و شاه بیت فخیم چکامه ام این است:
" تو اجتماع نقیضین تلخ و شیرینی
بیا که داروی تلخ تو باز شیرین است"
بساط شعر وقلم جمع کن (حکیم) برو
که کار وبار تو خود نیز طب و بالین است!
۹۷/۶/۱