فراق در فراق


   فراق در فراق

میان برزخی خاموش و تنها مانده ام حائل بهشت و جهنم گاه در تب فراق می سوزم و گاه دیگر به خوابی عمیق فرو می روم به امید آنکه کسی را در رویاهایم به پرواز درآورم دستم را بگیر و به آسمان ببر همانشاعر:افروز ابراهیمی-دیانا

میان برزخی خاموش و تنها مانده ام
حائل بهشت و جهنم
گاه در تب فراق می سوزم
و گاه دیگر به خوابی عمیق فرو می روم
به امید آنکه کسی را در رویاهایم
به پرواز درآورم
دستم را بگیر و به آسمان ببر
همان جائیکه شاید
ستاره خوشبختی من در آنجا خفته باشد
تا مرا با لبخندی به شادمانی فرا خواند
اگر برایم جائی در گوشه آسمانت نباشد
خواهم تا عمق چشمانی اشک شوم
از دور دستهای بینهایت آرزو...!
هرگز نمی بینم شبهای انتظار را
در پس کوچه های خیال انگیز
که روشنائی را به ارمغان آورد
بس...!
دلگیر است همه دنیای نافرجام
کجا باید راه سفر پیش گیرم؟
به کدامین نشانه از بی نشانها
به تکاپوی بی هدف و در بیابانهای تاریک
بر روی سنگلاخهای بران قدم گذارم
مرا دریاب...!
ای نسیم نوازشگر سحرگاهی
قاصدکی را برایم به ارمغان آور
باشد که لحظه ای احساس آرامش
را در روح پریشانم به ودیعت گذارد
دلم از این موهبت سردر گم حیران گشته
و مانند آتشفشانی پر مذاب
درونم را می افروزد
می سوزاند با سوزش فراق در فراق

اگر زمانی تو را در رویایم ملاقات نکنم بی شک دیگر از خواب بیدار نخواهم شد
( باز هم در رویاهایم بالهای پروازم باش تا مقصد همه آرزوها ودر شور تمام محبت ها...! )

پ.ن
یک دل و صد چهره از این عشق پنهان کرده ای
چشم بیدار شقایق را بسان شمع گریان کرده ای


افروزابراهیمی...مرداد ۹۸
اصفهان







حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تصادف خونین اتوبوس مسافربری با تریلی در جاده مهریز + وضعیت مصدومان