خنده ی اجباری


خنده ی اجباری

طومارِ خوش عمر مرا یکسره پیچید وقتی که پرستوی دلم پر زد و کوچید خورشید میان افقِ سرخ فرو رفت خونِ دل من بود که بر واقعه پاشید جز پاسخ بی مهری و رد هیچ ندیدست موجی که سرِ صخره سرش را زد وشاعر:امیرابوالفضل عباسیان ((امیر))

طومارِ خوش عمر مرا یکسره پیچید
وقتی که پرستوی دلم پر زد و کوچید

خورشید میان افقِ سرخ فرو رفت
خونِ دل من بود که بر واقعه پاشید

جز پاسخ بی مهری و رد هیچ ندیدست
موجی که سرِ صخره سرش را زد و کوبید

ای شوکت و ای مسند و آوازه ی مصری
صد بار دل از چاه حسدهای تو لرزید

از خنده ی اجباری من در پس هر غم
خندید به من آینه وقتی که مرا دید

تأویل تو سودی ندهد ، قحطی مهرست
صد نیل اگر یکسره پس رفته و خشکید

در پیش من از شرم ، رخش سرخ و سرش زیر
شد لاله ی وارونه ی من پیچکِ هر بید

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چه عواملی باعث می‌شود نتیجه انتخابات آمریکا غیرقابل پیش‌بینی باشد؟