تبعیدیِ آشوب در خویشی تنِ خاکی
در هیئتِ پوشال و از توفانِ شن شاکی
در نشئه یِ ابریشمین شولایِ خاکستر
چشمِ ستاره کور از غوغایِ شبناکی
کو آن شرارِ سکه ی سیمین مهتابت؟
تا تازه گردی با دمی از یارِ دلپاکی
چنگی زنی از رنجشِ بی مایگی تنبور
در سوگِ آزادی به قلبِ هر زمان چاکی
پر سوخته بلبل رهیده از قفس ریزد
تا استخوانت نغمه گر ماهورِ غمناکی
از متنِ نُت هایِ سکوتت حرفِ نو بارد
با زیر و بم هایی بشارتگر به افلاکی
با آب و گِل نقشی بران بر باد و آتش گیر
رطلی بزن با زخمه ی پندارِ شکّاکی
اسلیمیِ زندی به دیبایِ اوستا بین
سبزِ بهاری تازه از سر پنجه یِ تاکی
بر تارکِ این سایه رقصان تا کنی روزی
زرتاره ی خورشید بر تاجِ زرین°خاکی
بر شعله ها زیبد پَرَت ، اوجی عقابین را
-سرخین غباری بر فشان از بالِ چالاکی
*سبز بهار
یا سبزه بهار ؛ نوبهارین نغمه ، لحن ۲۶ از الحان سی گانه ی باربد
-که نظامی آنرا غنچه ی کبکِ دری نامیده است .