انگار دل زمان بی توقف می لرزید
جهان در التهاب یک منشور
در جای جایِ خُم ؛
بی تاب کعبه را طواف می کرد
جایی میان برکه ی مهتاب ؛عاشقانه
علی را صدا می کرد
آن جایِ ستم زده ی سکوت ؛ندایی
حقیقت را فریاد می کرد
خورشید دست می بَرد بالا
فریاد رسی را صلا می کرد
در ثانیه های مبهم آبستن
زایش سلاله ی نبی را رسا می کرد
و علی به لهجه ی خدا ؛
خداوندی را بر ملا می کرد'
و چه بی صدا می شد حق
این جایِ زمینِ آشوب ؛
که خداوندگاری را انکار می کرد
هنوز ماه رخش را برنتابیده بود
پشت ابرهای دلتنگی ناله ها می کرد '
زمان هنوز ملتهب...
می تپد دلش؛ موعد فرشته اش را شمار می کرد "