بردی . . .


بردی . . .

دل را به بزم شعر و شور وترانه بردی دور از غم و فریب و رنج زمانه بردی در دل نبود شوقی تا که رسیدی از راه از بهر تیر عشقت دل را نشانه بردی بیگانه بود با عشق دراین جهان دل من عاشق نبود این دل، توشاعر:پژند محرر صفایی


دل را به بزم شعر و شور وترانه بردی
دور از غم و فریب و رنج زمانه بردی

در دل نبود شوقی تا که رسیدی از راه
از بهر تیر عشقت دل را نشانه بردی

بیگانه بود با عشق دراین جهان دل من
عاشق نبود این دل، تو عاشقانه بردی

بسیار گفتم ازعشق با دل که هست مشکل
بردی تو سهل اما، بی چون و چانه بردی

شادم از آنچه بردی اما غمم از این است
آنرا که بردی ایجان بی من زخانه بردی

ایکاش در کنارت روزی بخوانم از دل
دل نه، تو چونکه آن را از آشیانه بردی

من ساحل غریبم عشقت مثال دریاست
دریای عشق ، دلم را ، تا بیکرانه بردی

دیدی که آتش عشق بگرفته در وجودم
شعله کشد ازاین دل هر دم زبانه بردی

پژند.





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ثروت هنگفت رئیس سامسونگ اعلام شد/ عکس