غم عشق
نگاری دل زکفم ربود و رفت که رفت
غمی نو به غمم فزود و رفت که رفت
درِ سرای محبت بروی من بر بست
دری زمحنت هجران گشود و رفت که رفت
دلم اسیر عشق او بود از روز اذل
دل بیچاره را بلاکش نمود و رفت که رفت
شبم راتیره و تار کرد بت زیبا رو
ترانه شب هجران سرود و رفت که رفت
نوشتم نامه ها باخون دل بهر رضای او
ولی ناخوانده گفت بدرود و رفت که رفت
دل من به تمنای وصال قصد سفر کرد
افسوس که به کوی دگر بالی گشودو رفت که رفت
نگاری دل زکفم ربود و رفت که رفت
غمی نو به غمم فزود و رفت که رفت
درِ سرای محبت بروی من بر بست
دری زمحنت هجران گشود و رفت که رفت
دلم اسیر عشق او بود از روز اذل
دل بیچاره را بلاکش نمود و رفت که رفت
شبم راتیره و تار کرد بت زیبا رو
ترانه شب هجران سرود و رفت که رفت
نوشتم نامه ها باخون دل بهر رضای او
ولی ناخوانده گفت بدرود و رفت که رفت
دل من به تمنای وصال قصد سفر کرد
افسوس که به کوی دگر بالی گشودو رفت که رفت