مرا رها نکن
در آن زمان که مرد شیر فروش
دبه های شیر را رها کرده است
مرا رها نکن
در آن زمان که سرو
زمین و آسمان را
وداع گفته است
مرا رها نکن
اگر چه ابرهای منفرد
در انفعال باد
به هر کجا می روند
به سبزی نگاه تو
ای نوید روزهای شرشره
به جان غنچه ها
که با نسیم سرخوشند
شب چهل چراغ می رسد
مرا رها نکن
مرا رها نکن که من
فاتحه
برای روزهای بی تو خوانده ام
اگر چه فاتحانه تا ابد
در آن زمان که مرد شیر فروش
دبه های شیر را رها کرده است
مرا رها نکن
در آن زمان که سرو
زمین و آسمان را
وداع گفته است
مرا رها نکن
اگر چه ابرهای منفرد
در انفعال باد
به هر کجا می روند
به سبزی نگاه تو
ای نوید روزهای شرشره
به جان غنچه ها
که با نسیم سرخوشند
شب چهل چراغ می رسد
مرا رها نکن
مرا رها نکن که من
فاتحه
برای روزهای بی تو خوانده ام
اگر چه فاتحانه تا ابد