بزرگان هم به خوابند
به زیر چتری از رویای بی مفهوم
و غرق یک سکوتی مرگبار
در راه یغماگر
بلند بالا عزیزان ، عالمان
همراه بودند ، با چپاولهای ناپاکان
در این محبس ، صدای خشم
ز اعماق دل محروم
طنین آتش و دود است
مگو ،
این ظلم و بیدادی که بر ما رفته است
از ،،،
بیگانه و دور است
ببین
انبوه قوت ناتوانان
اندرون سوله های ناجوانمردان
تلنبار است
و روز و شب
تن رنجور محرومان
گرسنه ، تشنه و خسته
برای لقمه ای قوت است
و دسترنجی ندارند
تا که درمانی
برای دردهای خود بیابند
و سختی های کار کارگرها
دفن در معدن
و دودی بر نمی خیزد
ز آه بیوه و فرزند
هوا انباشته از ریزگرد
و طوفان ،
خاک بر سر می کند
تا پشتبام مردم محروم
و در چشمان معصوم
تمام مردم زابل
ولی در برج میلاد
مملو از لبخندهای حق فراموشی
و چشمانی که بینا نیست
و آه دردمندان را نمی فهمد
و کولبرهای جان برکف
برای لقمه نانی خشک
فتاده
در شکاف ناعدالت منصبان مست
در یک کشمکش با صخره های فقر
و اجلاس سران ظلم
در طوفانی از باد تکبر
در فضای سرد این اجلاس
چای داغ می نوشند
و از آینده می گویند
اگر اینها خیانت نیست
پس نامش چه باید گفت ؟
اگر اینها جنایت نیست
پس خون با چه باید شست ؟
چرا یک فرد ،
یک میلیون و پانصد
دیگری ،
پنجاه میلیون سهم بردارد
مجالی نیست مارا
در دل این خاکدان سرد و بی مفهوم
مگر لطف خدا بارد
به سرتاپای این مردم
به زیر چتری از رویای بی مفهوم
و غرق یک سکوتی مرگبار
در راه یغماگر
بلند بالا عزیزان ، عالمان
همراه بودند ، با چپاولهای ناپاکان
در این محبس ، صدای خشم
ز اعماق دل محروم
طنین آتش و دود است
مگو ،
این ظلم و بیدادی که بر ما رفته است
از ،،،
بیگانه و دور است
ببین
انبوه قوت ناتوانان
اندرون سوله های ناجوانمردان
تلنبار است
و روز و شب
تن رنجور محرومان
گرسنه ، تشنه و خسته
برای لقمه ای قوت است
و دسترنجی ندارند
تا که درمانی
برای دردهای خود بیابند
و سختی های کار کارگرها
دفن در معدن
و دودی بر نمی خیزد
ز آه بیوه و فرزند
هوا انباشته از ریزگرد
و طوفان ،
خاک بر سر می کند
تا پشتبام مردم محروم
و در چشمان معصوم
تمام مردم زابل
ولی در برج میلاد
مملو از لبخندهای حق فراموشی
و چشمانی که بینا نیست
و آه دردمندان را نمی فهمد
و کولبرهای جان برکف
برای لقمه نانی خشک
فتاده
در شکاف ناعدالت منصبان مست
در یک کشمکش با صخره های فقر
و اجلاس سران ظلم
در طوفانی از باد تکبر
در فضای سرد این اجلاس
چای داغ می نوشند
و از آینده می گویند
اگر اینها خیانت نیست
پس نامش چه باید گفت ؟
اگر اینها جنایت نیست
پس خون با چه باید شست ؟
چرا یک فرد ،
یک میلیون و پانصد
دیگری ،
پنجاه میلیون سهم بردارد
مجالی نیست مارا
در دل این خاکدان سرد و بی مفهوم
مگر لطف خدا بارد
به سرتاپای این مردم