پوشیده ام جامه ام را
در پس این جاده های سهمگین شب
پیوسته در راه
تا رسیده ام به خانه ام
نشسته ام روی صندلی
تکیه داده ام به افکار همیشگی
باز دوباره مانده
یک فنجان چایی
یک غزل برای رفتنی
بارانی که با آمدنش رابطه را دوباره نمناک میکرد .
در پس این جاده های سهمگین شب
پیوسته در راه
تا رسیده ام به خانه ام
نشسته ام روی صندلی
تکیه داده ام به افکار همیشگی
باز دوباره مانده
یک فنجان چایی
یک غزل برای رفتنی
بارانی که با آمدنش رابطه را دوباره نمناک میکرد .