از نهضت مردم جنوب در برابر تجاوز قوای انگلیس، تا مبارزه با استعمار روباه پیر در دوران نهضت ملی نفت
انگلیس که با تحمیل قحطی به مردم ایران، انحراف مشروطه و سپس روی کار آوردن دیکتاتوری چون رضا خان اوج خباثتهای خود را در ایران به نمایش گذاشته بود، در همان دوران با مقاومت مردمی مواجه شد که خواستار پایان دادن به خباثتهای انگلستان در ایران بود.
گروه تاریخ-رجانیوز: دخالتهای انگلیس در تاریخ ایران سرشار از «خباثت» بوده است؛ انگلیس که با تحمیل قحطی به مردم ایران، انحراف مشروطه و سپس روی کار آوردن دیکتاتوری چون رضا خان اوج خباثتهای خود را در ایران به نمایش گذاشته بود، در همان دوران با مقاومت مردمی مواجه شد که خواستار پایان دادن به خباثتهای انگلستان در ایران بود.
از همین رو بود که قیامهای مردمی و داوطلبانه در جای جای کشور علیه انگلیس شکل گرفت و حرکتهای مردمی همچون نهضت جنوب، نهضت فارس، مقابله با قرارداد رژی، مخالفت با قرارداد 1919 و مبارزه در جهت ملی کردن نفت پدید آمد.
مقاومت مردم در برابر امتیاز استعماری رژی
قرارداد رژی یا انحصار نامه توتون و تنباکو که میان دولت ایران و ماژور تالبوت انگلیسی منعقد شد به عنوان یک قرارداد استعماری، خشم ایرانیان را برانگیخت و طولی نکشید که مردم را به یک مبارزه فراگیر کشاند. این قیام بیش از 300 روز به طول انجامید و دولت استبدادی قاجار و استعمار انگلیس را ناچار به عقبنشینی ساخت.
اولین جرقه مخالفت با شرکت رژی و فعالیت آن در ایران در فارس زده شد. رهبری این قیام به عهده مجتهد فارس، حاج سید علی اکبر فال اسیری بود. امینالدوله که خود از درباریان قاجار بود در خاطرات خود با عصبانیت مینویسد: «علما و اهل منبر به ذم و قدح دولت و دولتیان زبان گشودند و اول کسی که فضاحت آغازید آقای حاج سیدعلیاکبر فالاسیری بود. در شیراز احترام دولت و سلطنت را گسیخت و آبروی حکومت [را] ریخت».[1]
دومین شهری که در مقابل هیئت اعزامی کمپانی از خود عکسالعمل نشان داد، تبریز بود. مردم تبریز نمایندگان را به شهر راه نداند و منزل میرزاجوادآقای تبریزی بزرگ مجتهدان تبریز، مرکز هدایت مبارزه با قرارداد شد. مردم اصفهان نیز مانند شهرهای بزرگ در مقابل شرکت رژی ایستادگی کردند.
ابتدا به دولتیان شکایت بردند که توجهی نشد. نزد علمای شهر رفتند و علمای اصفهان به رهبری آقانجفی، روحانی قدرتمند اصفهان دست به ابتکار عمل زدند و تنباکو را تحریم کردند. در سایر شهرهای ایران مثل قزوین و یزد و کاشان نیز تظاهراتی برضد شرکت رژی بهوقوع پیوست و در خراسان به رهبری حاجشیخ محمدتقی بجنوردی و حاج میرزاحبیب مجتهد شهیدی، مردم دکانها و بازار را بستند و تظاهراتی نیز به پا داشتند. تهران نیز به دلیل ارتباطهای سیاسی و اقتصادی جایگاهی تعیینکننده در جنبش تنباکو داشت. خصوصاً رهبری تهران را عالم فرزانه و زاهدی چون میرزا حسن آشتیانی به عهده داشت.
در این دوره حساس بود که میرزای شیرازی در پاسخ به استفتائی میفرمایند: «الیوم استعمال تنباکو و توتون بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجل الله تعالی است». منابع تاریخی تأثیر فتوای میرزای شیرازی را چنین گزارش دادهاند: «بالجمله سواد این حکم مبارک در همان نیمروز همه جا حتى در اقصى بلدایران منتشر شد... صبح روز بعد در تمامى ایران هیچ کس از مرد و زن کوچک و بزرگ برزگر و تاجر نمانده بود که اطلاع و آگاهى از تفصیل این حکم نیافته باشد».
پس از انتشار حکم تحریم همه طبقات مردم، حتى حرمسراى ناصرالدین شاه از این حکم پیروى کردند: «این حکم جهان مطاع چنان نفوذى در دلها یافته بود که همه اصناف دارالخلافه با همه آن طبایع مختلف و آراء چنان در کمال تمکین و انقیاد همگى بر سر این نقطه متفق و مجتمع شدند که تا عصر جمعه در تمامى ایران از هیچ نقطه و محلى دود چپق و قلیان بلند نمىشد حتى در حرمهاى پادشاهى، ادارات دولتى، سراى دیوانیان، قهوه خانهها و سربازخانهها نیز بالمره دود دخانیه برداشته شد.»و «به جایى رسید که یهود و نصارى نیز به متابعت از اسلام دخانیه را در ظاهر متارکه نمودند».
در پی همراهی مردم با علما، در 24 اردیبهشت 1270، با عقبنشینی دربار قاجار، امتیاز استعماری توتون و تنباکو لغو شد و شکست بزرگی برای انگلیس به ثبت رسید.
نهضت مردم جنوب در برابر تجاوز قوای انگلیس
در پی تجاوز انگلیس به جنوب ایران و تصرف قسمت بزرگی از بنادر و منطقه نفتخیز و در اثر ناتوانی دولت مشروطه، قیامی محلی بر ضد نیروهای تجاوزگر شکل گرفت. اعلام عام جهاد مراجع عتبات عالیات بر ضد نیروهای انگلیسی و پیشتازی مجتهدین محلی، موجب قیامی ملی ـ مذهبی و افتخارآفرین بر ضد نیروهای اشغالگر انگلیسی شد که بار دیگر خباثت خود را بر همگان نشان دادند.
آیتالله شیخ محمدحسین برازجانی در برابر خباثت انگلیسیها، برضد نیروهای تجاوزگر جنوب اعلام جهاد کرد و به رهبری ستاد جنگ پرداخت. وی مجتهد برازجان و مرجع و طرف اعتماد اهالی دشتی و دشتستان و جنوب ایران بود. پس از وصول حکم جهاد از طرف علمای عراق، وی نیز فتوای جهاد داد و با رؤسای مجاهدین متحد شد. کنسول انگلیس در بوشهر همین که از ارتباط آیتالله و مجاهدین مطلع شد، نامه اخطارآمیزی به وی مخابره نمود اما با پاسخ قاطع مجتهد برازجان مواجه شد.
رئیسعلی دلواری ـ از روستاهای بوشهر ـ چنان تحتتأثیر وی قرار گرفت که طی نامهای به مجتهد برازجان سخن خود را با این جمله آغاز کرد: «قربان حضور باهر النورت گردم... ای به فدای همت و غیرت و شجاعتت گردم.. جوابی که از طرف ذیشرف در جواب تلگراف ایشان صادر شده بود به قدری مشعوف شدم که خداوند عالم حد آن را میداند... آفرین، آفرین، آفرین خدای بر شما باد». سپس از مجتهد برازجان اجازه خواست تا جهاد را آغاز کند.
طولی نکشید که بعد از ماجرای به توپ بستن خانه حاج علی تنگستانی توسط قوای انگلیس، «علمای دشتی و دشتستان مثل شیخمحمدحسین برازجانی و سیدمرتضی اهرمی اعلان جهاد دادند... پس از صدور این حکم مقدس از ساحت علما، مردم بیاندازه به هیجان آمده و مستعد فداکاری شدند. سه نفر از خوانین متدین و شجاع به نامهای رئیس علی خان دلواری، زائر خضرخان اهرمی و شیخ حسین خان چاکوتاهی به دستور مجتهد برازجان متحد شده، برای دفاع از منطقه آماده شدند».
نیروهای انگلیسی در 26 رمضان 1333ق بندر بوشهر را به اشغال در آورده و موقرالدوله، حاکم ایرانی دولت را دستگیر و پرچم ایران را پایین آوردند و سربازان انگلیسی آن را لگدمال، تمام ادارههای دولتی را تصرف، ژاندارمهای ایرانی را خلع سلاح و با اعلام حکومت نظامی چند نفر از مخالفین استعمار را دستگیر و به همراه نماینده دولت، موقرالدوله، به هند تبعید کردند. روزهای بعد، جنگ و گریز بین مجاهدین و نیروهای اشغالگر آغاز شد و هر شب نیروهای متجاوز مورد شبیخون مجاهدین قرار میگرفتند.
نیروهای انگلیس در اوایل شوال، بندر دلوار (حدود سی کیلومتری بوشهر) را به تصرف خود در آوردند. مجاهدین به یک عملیات متهورانه با شش شهید، پانصد نفر از نیروهای متجاور را از پا در آوردند و مقادیر زیادی مهمات به غنیمت گرفتند. مجاهدین آنها را تعقیب کردند و با یک عمل کمین در 16 شوال پانصد نفر دیگر را به قتل رساندند.[2] طبق گزارش سفیر انگلیس در تهران در یکی از این عملیات «یک ناو انگلیسی به مدت چهار ساعت دلوار را به توپ بست و وقتی که دیگر عکسالعملی مشاهده نشد، نیروها در ساحل پیاده شدند. مردان رئیسعلی که در کمین بودند ناگهان به نیروها حمله بردند و در حدود یک صد هندی را به هلاکت رساندند و آنها را مجبور به عقبنشینی کردند»[3] نیروهای انگلیسی که از رویارویی مجاهدین به تنگ آمده بودند با خریدن یک نیروی ایرانی به ظاهر مجاهد در شب 13 شوال رئیس علی را به شهادت رساندند.
خبر شهادت رئیس علی موجی از غم شورانگیز در دلها ایجاد کرد؛ حتی مستوفیالممالک، رئیس الوزراء، نیز نامهای تسلیتآمیز به خانواده رئیسعلی نوشت. خبر شهادت رئیس علی شیراز را به حرکت در آورد. مجلس ترحیم در مسجد وکیل شیراز برقرار شد. ضیاءالواعظین از روحانیون مبارز شیراز منبر رفت و طی نطقی شوری عظیم در مردم شیراز ایجاد کرد. سخنرانی وی به طور دائم با «صحیح است» حضار تأیید میشد. وی در بین سخنرانی گفت: تنها «صحیح است» فایده ندارد. حضار گفتند: «تکلیف چیست؟» گفت: «حکم علمای اعلام و مجتهدین عراق و ایران با این دو دولت روس و انگلیس صادر شده است؛ پس هر چه زودتر مجهز شوید. برخی از شما لباس نظامی ملی پوشیدهاند، باقی نیز بدانها اقتدا لباس... را به کسوت جنگجویان مبدل سازید. به مشق نظام مشغول شوید و خود را مهیای دفاع از دین و وطن کنید».
این سخن تأثیر کرد و با کمک یاورعلی قلی خان، افسر ژاندارمری، آموزش نظامی در مسجد نو شیراز برقرار و مسجد به یک پادگان نظامی تبدیل شد. «روحانیون خصوصاً میرزا محمدباقر دستغیب و سید ابراهیم ضیاءالواعظین هر روز در مسجد نو ایستاده، نطق میکردند» و مردم را برای رزم آماده میکردند. آیتالله آقا شیخ جعفر محلاتی مجتهد فارس، اعلام کرد که آمادهی رفتن به چغادک برای جهاد است. پس از یک دوره آموزشی «روز نهم ذیقعده فرا رسید و آقا شیخ جعفر بر اسب سوار شد و شمشیری حمایل کرد و با هفتصد نفر از مجاهدین در میان هلهله و شادی چند هزار نفر از اهالی به سوی نبرد حرکت کرد».[4] ستاد جنگ تصمیم گرفت نیروهای تازه وارد کمکی برای دفاع از برازجان در همانجا مستقر شوند.
انگلیس با دیدن احساسات مردم، بوشهر را تخلیه و به دربابیگی، نماینده دولت مرکزی، سپرد و سرانجام با یک قرارداد از جنگ متارکه کرد. گرچه انگلیسیها به عهد خود وفا نکردند و جنگ و گریز را تا سال 1399 ق ادامه دادند، ولی خون دلیران تنگستان و شهادت رئیسعلی تأثیر خود را گذاشت.
نهضت فارس
انگلیس پس از درگیری با تنگستانیها و معاهده صلح و ادامه جنگ و گریز شیراز را مقر فرماندهی و تحرکات نظامی خود در جنوب ایران قرار داد. انگلیس یک نیروی نظامی، متشکل از فرماندهان انگلیسی، افسران باقیمانده ژاندارمری و مزدوران ایرانی و هندی را در صفر 1335 ق به نام پلیس جنوب تشیکل داد و به نام برقراری امنیت، بنای ظلم و ستیز را با مردم گذاشت.
در چنین فضایی، شخصی به نام ناصر دیوان کازرونی بر ضد نیروهای انگلیس قیام کرد. ناصر دیوان به همراه نیروهای خود به پادگان تفنگداران انگلیس حمله کرد و سلاحهای آنها را به غنیمت گرفت. آنها تا مدتها توانستند جاده کوهستانی بوشهر ـ شیراز را ببندند. قوای انگلیسی مستقر در بوشهر هر چه تلاش میکردند نمیتوانستند این جاده کوهستانی را بازگشایی کنند. نیروهای انگلیس و پلیس جنوب برای سرکوبی وی از شیراز عازم کازرون شدند. نیروهای مجاهد ناصر دیوان در دشت ارژن به آنها حمله بردند و شکستی سخت بر آنها وارد کردند و غنایم بسیار گرفتند.
جنگ بعدی ناصر دیوان در 25 ربیعالاول 1335ق در همان دشت ارژن به وقوع پیوست و این بار نیز پلیس جنوب شکستی سخت خورد و فرار کرد. نیروهای اشغالگر انگلیسی تصمیم گرفتند یک سپاه از بوشهر برای سرکوب مجاهدان کازرونی اعزام کنند، اما در حوالی چاه کوتاه، به محاصره نیروهای شیخحسین خان چاهکوتاهی و زائرخضر خان درآمدند؛ عدهای کشته و بقیه به بوشهر متواری شدند.
در شعبان همان سال دو اتفاق مهم توازن قوا را در فارس به هم زد. صولتالدوله ایلخان قشقایی در طول دوره تجاوز انگلیسیها راه بیطرفی را میپیمود، اما در این ماه عدهای از نیروهای انگلیسی به یکی از قبایل قشقایی به نام دره شوری حمله کردند. در حالی که مردان ایل برای خرید لوازم زندگی به شیراز رفته بودند، زنان و کودکانشان مورد هجوم وحشیانه انگلیسیها قرار گرفتند. خبر این خباثت انگلیسیها، ایل قشقایی را به هیجان آورد. زنان غارتزده با سر و پای برهنه به فیروزآباد نزد صولتالدوله رفتند و از وی دادخواهی کردند. خان نیز با آنها سخن گفت و قول داد انتقام آنان را از بیگانگان بستاند. در همین حال نماینده آیتالله سیدعبدالحسین لاری اعلم مجتهدین فارس رسید. پس از ابلاغ همدردی سید با قشقاییان نماینده آیتالله لاری حکم جهاد وی را به خان اعلام کرد.
صولتالدوله و ناصر دیوان کازرونی با یکدگیر همپیمان شدند و جنگ را برضد نیروهای انگلیس آغاز کردند. نیروهای مجاهد عشایری پس از شکستهای پیدرپی که به نیروهای انگلیس وارد کردند، شیراز را برای پاکسازی به محاصره خود درآوردند. با درنگ طولانی در اطراف شیراز و با نیرنگ نیروهای انگلیسی چند نفر از سران قشقایی، من جمله برادر صولتالدوله خریداری شدند و از پشت سر نیروهای مجاهد را مورد حمله قرار دادند.
نیروهای فرمانفرما، والی فارس و قوامالملک، نایبالایاله فارس و رئیس ایلات خمسه و پلیس جنوب و نیروهای انگلیس با همکاری یکدیگر خان قشقایی را مورد حمله قرار دادند و چون کازرون هم در خطر سقوط قرار گرفت، ناصر دیوان نیروهای خود را به کازرون برد و سرانجام سردار عشایر با نیرویی کم، تاب مقاومت نیاورد و عقبنشینی کرد.
گرچه نهضت جنوب به پیروزی نرسید، اما تلفات فراوانی را به دشمن وارد ساخت و از گسترش تجاوز آنها جلوگیری کرد و مهمتر اینکه چراغ جهاد و مبارزه را به موازات حضور بیگانگان در ایران اسلامی روشن نگه داشت.
مخالفت مدرس با قرارداد استعماری 1919 انگلیس
مخالفت آیتالله مدرس با قرارداد استعماری 1919 انگلیس از دیگر نمونههای مقاومت در برابر خباثتهای انگلیس است. وثوقالدوله یکی از مهرههای انگلیس در ایران، این قرارداد را با سرپرسی کاکس در تاریخ 17 مرداد 1298 به امضا رساند و چون در این زمان ایران فاقد مجلس بود، به عنوان مصوبات قانونی دولت پذیرفته شد. این قرارداد پس از رفتار تجاوزگرانه انگلیس در جنوب و غرب ایران و کشتار رزمندگان جنوب، اثری بسیار نامطلوب در بین مردم داشت و به گفته کالدول، سفیر وقت آمریکا: «تنها حامیان موافقتنامه که شامل دربار، رئیسالوزرا و وزیر امور خارجه میشد، کسانی بودند که از انگلیسیها رشوه دریافت کرده بودند».[5]
اما مراجع شیعه به محض اطلاع از این قرارداد در کاظمین اجتماع کردند و شاه را از پذیرفتن این قرارداد برحذر داشتند.[6] در ایران، سردمدار مخالفت با این قرارداد ننگین، آیتالله مدرس بود که در نهایت با طرحی در مجلس چهارم آن را از حوزه سیاست کشور برای همیشه خارج کرد.
آیتالله سیدحسن مدرس نه تنها خود با قرارداد مخالف بود، بلکه تلاش کرد تا مردم اعتراض خود را علنی کنند. مخالفت آیتالله مدرس برای دولت و سفارت انگلیس بسیار شکننده بود. تماسهای فراوانی گرفته شد تا رضایت مدرس را جلب کنند؛ اما وی هرگز تسلیم نشد.
مدرس در 29 شهریور 1305 ش در مجلس پنجم در توصیف مبارزه با قرارداد چنین گفت: «من خود را مکلف میدانستم با کسی که این قرارداد را بست، جنگ کنم. جنگ هم کردم و زدم از میدان درشان کردم. اگر هم از میدان در نمیرفتند تلفشان میکردم... کمر بستم و خدا هم قدرت داد و به کمک ملت... معامله فضولی را به هم زدیم... آن ریشهها، آن جزئیات، آن پلیس جنوب و آن مستشار مارپیچ و هرچه دیگر بود، نگذاردیم اثری ازش باقی بماند».
به هر حال مجاهدات مدرس تأثیر کرد و قرارداد عملاً منتفی و سرانجام در مجلس نیز رد شد.
مقابله مردم ایران با خباثت انگلیس در دوران نهضت ملی نفت
انگلیسیها که از سال 1312 (1933) طی قراردادی با رضاخان، به مدت 60 سال نفت ایران را تصاحب کرده بودند، از اواخر دهه 20 با مقاومت عمومی مردم دربرابر زیادهخواهی و غارتگری انگلیس مواجه شدند. انگلیسیها در تیرماه 1328 کوشیدند تا سهم خود از نفت ایران را افزایش دهند، اما اتمام عمر مجلس پانزدهم مانع نهایی شدن قرارداد گس-گلشائیان شد. تا اینکه با ورود روحانیت، گروهی از نخبگان سیاسی و مردم به صحنه، بحث ملی کردن صنعت نفت و «خلع ید» شرکت انگلیسی از نفت ایران به صورت جدی پیگیری شد.
مردم که طی سالها شاهد غارت نفت ایران توسط انگلیس بودند، خود را برای هرگونه مبارزه با خباثتهای بریتانیا آماده کردند و با راهبری روحانیونی چون آیتالله کاشانی وارد میدان مبارزه شدند. آیتالله کاشانی در 16 مرداد 1327 هنگامی که خطبه نماز عید فطر را در صحرای دولاب اقامه میکرد مردم را به یک مبارزه سرسختانه با انگلستان دعوت کرد و گفت: «ملت مسلمان ایران تا قطع کامل ایادی استعمار انگلستان و استیفای حقیقی و جدی حقوق ملت ایران از شرکت غاصب نفت جنوب به مبارزه سرسختانه خود ادامه داده و در راه تحقق بخشیدن به این هدف مقدس مذهبی و ملی از هیچگونه فداکاری خودداری نخواهند کرد.» از این زمان به بعد تا 29 اسفند 1329، مردم ایران با جدیت در این مسیر گام برداشتند و با حضور در اجتماعات عمومی، بر خواسته خود اصرار کردند. در نهایت خباثتهای انگلستان و طرح دعوی در مراکز بینالمللی نیز مانع تحقق اهداف مردم نشد.