کامیار: ترسیدم اسیر فرم شوم/ مقانلو: استفاد از سینما در خلق رمان


کامیار: ترسیدم اسیر فرم شوم/ مقانلو: استفاد از سینما در خلق رمان

نشست نقد و بررسی و رونمایی کتاب «اینجا شب‌هایش بلند است» نوشته بهمن کامیار با حضور منتقدان شیوا مقانلو و محمد حسینی در شهر کتاب برگزار شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «اینجا شب‌هایش بلند است» نوشته بهمن کامیار روز گذشته ۳۰ تیرماه با حضور این نویسنده، محمد حسینی و شیوا مقانلو از منتقدان و سپیده قادری مسئول دفتر نقد شهر کتاب برگزار شد.

کامیار در ابتدای این نشست گفت: «اینجا شب‌هایش بلند است» اولین کتابی است که نوشتهام و منتشر شده است البته پیش از این فیلمنامه هم نوشته بودم. باید بگویم اصولاً دغدغه من مسئله زنان است، فیلمنامه‌هایی هم که نوشته‌ام هم در مورد مسائل زنان است. همیشه به این نکته توجه کرده ام که مردها در مورد بیان ضعف‌هایشان خوددارند یا شاید واقعاً مردان عاشق نمی‌شوند یا جنس عشقشان تفاوت دارد. من دور و بر خودم مرد عاشقی که رفتار بیرونی داشته باشد ندیده‌ام به همین دلیل اقدام به نگارش این کتاب کردم. من هم عاشق شده‌ام اما به این شکل نه. گمان می‌کنم عشق مردها با زنان متفاوت است یکی از نمونه‌هایی که در مورد مردان عاشق در ادبیات که می‌توانم مثال بزنم «موزه معصومیت» اورهان پاموک بود که آن هم پایان متفاوتی دارد، اما در مورد مفهوم کلی عشق فکر می‌کنم این حس از ابتدای خلقت بشریت وجود داشته است و تا انتها همیشه خواهد بود. چیزی که مدنظر من بود این بود که عشق همیشه ناجی نیست و این ذهنیت اشتباه است که اگر هر زمانی طناب عشق را بگیریم نجات پیدا خواهیم کرد.

وی افزود: نکته دیگری که در این کتاب قصد داشتم عنوان کنم این بود که بعضی افراد در عین عاشق بودن غافل‌اند. در این کتاب وقتی با سهراب مواجه می‌شویم می‌دانیم که ترمه را دوست دارد اما غافل است حتی زمانی که ترمه به او نزدیک می‌شود باز هم دچار غفلت می‌شود. این غفلت می‌تواند ناشی از مسائل شخصی و اجتماعی باشد. همین‌جا می گویم عشق زن و مرد متفاوت است و واکنش آن‌ها به این حس تفاوت دارد. در ابتدا فیلمنامه این کار را نوشتم در فیلمنامه بیشتر به شخصیت سهراب پرداخته می‌شود اما در آن برهه اوضاع سینما طوری بود که منصرف شدم. ۲ فیلم روی پرده داشتم که فروش چندانی نداشت و سرخورده بودم اما چون قصه را دوست داشتم تصمیم گرفتم داستان را به شکل رمان عرضه کنم. خیلی هم امید نداشتم که نتیجه دلچسب بشود اما برای تخلیه این ایده لازم دیدم که داستانش را بنویسم و اتفاقاً حال بهتری با نوشتن داستان داشتم.

کامیار درباره فرم این کتاب عنوان کرد: این فرم را در ابتدا به شکل ناخودآگاه انتخاب کردم وقتی جلوتر رفتم خطری را که احساس کردم این بود که درگیر فرم بشوم و محتوا را از دست بدهم. کار سختی بود. از جایی که بنا شد آگاهانه این فرم را پیش بگیرم کار سخت شد. از طرفی فکر می‌کردم اتفاق خوبی است و ریتمی را در کتاب برای مخاطب ایجاد می‌کند. با خودم این قرار را گذاشتم که اگر در حفظ فرم موفق نبودم برگردم و فرم را فراموش کنم اما چیزی که خیلی کمک کرد سینما بود. ادیتی که پای میز تدوین انجام می‌دهیم در نوشتن کتاب به من کمک کرد اینکه بدانم کجا فصل را قطع کنم و کجا دوباره شروع کنم. چیزی شبیه جای کات در راش فیلم. در این فلاش‌بک و فلاش فوروادها خیلی راحت‌تر توانستم جای کات را پیدا کنم، خیلی کتاب می‌خوانم اما نمی‌توانم ادعا کنم که همه کتاب‌ها را خوانده‌ام ولی این سبک را در کتاب دیگری ندیدم. این مفصل‌ها بین گذشته و حال را در جای دیگری ندیدم فکر می‌کنم مفصل نام خوبی است. اسمش را مفصل می‌گذارم که با یک اتفاق گذشته را رها کنیم و دوباره حال را شروع کنیم. گمان می‌کنم این مساله کمک زیادی به روان شدن کتاب کرد. کششی که بسیار اهمیت دارد. تا مخاطب کتابی را که شروع می‌کند به‌سختی بتواند کنار بگذارد و تا حدودی در رسیدن به این هدف موفق بودم همه‌کسانی که کتاب را خواندند به این نکته اشاره کردند که کتاب کشش دارد و این مساله را مدیون فرم می دانم.

تهیه کننده فیلم سینمایی «سد معبر» اظهار کرد: البته من خیلی رمان عاشقانه نمی‌خوانم ولی رمان عاشقانه‌ای که خیلی سال پیش خواندم و در ذهنم است همان رمان «موزه معصومیت» اورهان پاموک است که رویم تاثیر گذاشت تا جایی که وقتی به استانبول رفتم از موزه معصومیت بازدید کردم و خیلی عاشق مادام بوآری ام.

در ادامه شیوا مقانلو منتقد توضیح داد: در برنامه‌ای که ترکیبی از رونمایی و تحلیل است حرف زدن سخت است. هم باید طوری صحبت کرد که تشویق شوید که کتاب را بخرید از طرفی تحلیل می‌رود به سمت حرفه‌ای کمی غنی‌تر که ممکن است در حوصله جمع نباشد. ترکیبی از این ۲ را دوست دارم اینجا داشته باشم.

مقانلو گفت: دلیلی که این کتاب را دوست داشتم و امروز هم اینجا هستم همین بود که یک مرد پا به دنیای جسورانه‌ای گذاشته بود و آن حیطه نوشتن از یک زن عاشق بود که در مقابل ۲ مرد قرار دارد و به ویژه که هر چقدر داستان جلوتر می‌رفت به یک غافلگیری‌ای می‌رسید به‌خصوص در انتها. همان انتها من را خیلی راغب کرد که درباره این کتاب صحبت کنم و بیشتر بدانیم. رک بگویم اویل کتاب شبیه یک سری کتاب‌های دیگر است. به قول سینمایی‌ها انگار تا یک جایی داستان خیلی شروع نشده است ولی عملاً وقتی داستان شروع می‌شود و قلابش را می‌اندازد هر چقدر جلوتر می‌رود ریتم بهتر می‌شود و پایان‌بندی که خیلی پایان‌بندی خاصی است.

این منتقد بیان کرد: از دوستان شهر کتاب بابت این برنامه و از نویسنده که ما را با این تجربه خواندنی رو به رو کرد. تشکر می کنم من یک تاکیدی دارم بر گفته خودشان این قضیه نرم حرکت کردن بین بخش‌ها که به آن اشاره کردید دقیقاً از همان روحیه تدوین می‌آید. در واقع یک‌جوری بخش‌ها را به هم فیلد می‌کردند. ترازنیشن‌های خیلی نرمی که بدون اینکه خیلی کات زده بشود بخش‌ها با یک حرکت خیلی نرم در هم تنیده می‌شود.

وی ادامه داد: چیزی که بیشتر از همه تاکید دارم و باید اول از همه به خودم بگویم این است که به نتیجه کار نگاه کن و به اینکه آیا آن هنرمند از حوزه دیگری وارد ادبیات شده از پس‌زمینه به‌طور مثال جنجالی سینمایی مثل توی دوربین بودن توی چشم بودن استفاده می‌کند یا خیر. چون بدون تعارف خیلی از دوستان چنین هستند. ولی وقتی ما با اثری روبرو هستیم که آن اثر روی پای خودش ایستاده و خیلی حمایت سینمایی هم در کار نبوده و نویسنده دانش خودش در سینما را به‌درستی در یک مدیای دیگر به کار بگیرد قابل‌تقدیر است و امیدوارم این ورود و این موفقیت ادامه داشته باشد.

سپس حسینی دیگر منتقد این مراسم گفت: ما در سنت ادبی‌مان این‌طور بوده که خانم‌ها عاشق می‌شوند. همه قصه‌های عاشقانه طول تاریخ را اگر به خاطر بیاورید عاشق شدن خانم‌ها بوده تنها موردی که ممکن است به ذهنتان بیاید و فکر کنید خلاف این حرف است لیلی و مجنون است که ربطی هم به ما ندارد و قصه‌اش عربی است. در داستان‌های فارسی و در سنت داستان‌های عاشقانه ایرانی همیشه این‌طور بوده که خانم‌ها عاشق شدند. مثلاً بیژن برای شکار گراز می‌رود و منیژه او را می‌بیند عاشقش می‌شود و نگهش می‌دارد. در حکایت رستم عین همین حکایت اتفاق می‌افتد. شیرین و فرهاد هم که شنیدید شیرین عاشق خسرو است و همه دل و دلداگیش با خسرو است و یک آدم مجنونی هم کوه را می‌تراشیده تا آب به شیرین برسد یعنی آن چیزی که اتفاق می افتد بین ۲ آدم دیگر است. این سنت ماست و در ادبیات معاصر هم این سنت ادامه پیدا کرده است و به‌ندرت و در لحظاتی کوتاه داستان عاشقانه در مورد مردها می‌بینید. اینکه نمود بیرونی‌اش چه چیز است و آیا مردها عاشق می‌شوند یا خیر که مسلماً اتفاق می‌افتد و باز سنت ما این است که زن‌ها بیان نکنند و مردها بیان بکنند برای همین چیزی که دیده می‌شود عشق مرد به زن است ولی سنت ادبیاتی ما اینطور است.

وی گفت: اگر هم در جایی دیدید که یک مردی شعر عاشقانه می‌گوید، فریب نخورید همه ما می‌دانیم که آن شعرها برای مردها گفته‌شده است. برای مثال ترجیع‌بند به آن بلندی وحشی بافقی را می‌خوانید و در انتها متوجه می‌شوید برای آقا پسری می‌گوید. در مورد حافظ هم همین‌طور است، سعدی هم که با دست خودش نوشته روزگار جوانش را و علاقه‌اش به یک پسر را. سنت ما همیشه این بوده که زن‌ها عاشق بشوند در ادبیات معاصر هم ادامه پیدا کرد. خیلی به‌ندرت مثلاً در «سمفونی مردگان» عباس معروفی یک فرازی می‌توانید پیدا کنید که یک مردی عاشق است که بازهم درنهایت وقتی ادامه می‌دهیم می‌بینیم طرف مقابل کفه‌اش سنگین‌تر است. نمی‌دانم چرا این‌گونه است من خیلی دلم می‌خواهد این سنت جایی بشکند و جور دیگری بیان بشود و اما جواب این سؤال که آیا مردها عاشق می‌شوند یا خیر. بله عاشق می‌شوند.

حسینی اظهار کرد: ما اساساً مردمی هستیم چهاردست و پا در چنبره سنت و نمی‌توانیم از این سنت نجات پیدا بکنیم و حتی بخش عمده‌ای از این بلاهایی که روزگار سر ما می‌آورد به خاطر قوت سنت است؛ مثلاً آن‌قدر معماری صفوی خوب بوده که ما نتوانستیم معماری مدرن داشته باشیم. آن‌قدر شعر سنتی ما قوی و برا بوده است که ما تا ۸۰- ۹۰ سال قبل نمی‌توانیم قدم به شعر نو بگذاریم. سنت آن‌قدر محکم و استوار است که جلوی پیشرفت ما را می‌گیرد. ما هر زمان به گذشته نگاه می‌کنیم احساس کوتوله بودن می‌کنیم حسنی است که تبدیل به مصیبت شده است یعنی گذشته قوی ما به‌جای آنکه باعث پیشرفت ما بشود تبدیل شده است به عامل بازدارنده در حوزه‌ای که ما درباره آن حرف می‌زنیم یعنی کتاب شعر قوی سنتی ما رسماً ما را ۲۰۰- ۳۰۰ سال از شعر نو عقب انداخته است و نوع درجه یک قصه‌گویی ما در جوامع الحکایات نوع عجیب‌وغریب تاریخ‌نویسی بیهقی که شما در عین اینکه تاریخ رسمی می‌خوانی تاریخ معترض می‌خوانی و هم‌داستان می‌خوانی طوری ما را نگه‌داشته که با ۳۰۰ سال تأخیر می‌رسیم به دون کیشوت.

این منتقد درباره کتاب «اینجا شب‌هایش بلند است» گفت: به نظر من هر کتابی را که می‌شود خواند، کتاب خوبی است، کتاب‌های زیادی نوشته می‌شود که نمی‌شود آن‌ها را خواند بنابراین هر کتابی که می‌شود خواند کتاب مهم و ارزشمندی است. «اینجا شب‌هایش بلند است» کتاب بسیار خواندنی‌ای است. کسانی که من را می‌شناسند می‌دانند که تعارف ندارم. منظورم از «کتاب خواندنی است» یعنی کتابی است که می‌توانید بخوانید، از عهده اولین ادعای خودش برمی‌آید. اساساً داستان متنی است که مدعی لذت بخشی است.

وی گفت: شما این کتاب را خیلی روان خیلی با لذت می‌خوانید و تمامش می‌کنید و پیش می‌روید. کتاب یک نکته خیلی مهم دارد که احتمالاً به دلیل نزدیکی نویسنده به سینما و تصویر است. آنهایی که مثل من یک بچه کوچک دارند حتماً کارتون‌های این روزها را نگاه می‌کنند. یک اتفاقی در داستان‌های انیمیشن در جهان اتفاق افتاده است که ما از زیبای خفته یعنی زنی که همیشه منتظر است مردی بیاید و ببوسدش و از قلعه بیرونش بیاورد قدم گذاشتیم به دخترانی که مستقل‌اند و این خیلی لذت‌بخش است برای من که دختر دارم و با هم می‌نشینیم و این کارتون‌ها را نگاه می‌کنیم چراکه ذهن دخترها را از این سنت عجیب انتظار دور می‌کند و شخصیت را به‌عنوان یک آدم مستقل معرفی می‌کند نمونه‌های زیادی از این کارتون‌ها تولیدشده است و دیگر قرار نیست پسری بیاید و دختر را از دست اژدها و غیره و غیره نجاتشان دهد. این اتفاقی است که در این کتاب می‌افتد و ما در صفحات پایانی زنی را می‌بینیم که زندگی کرده، درست است که بیشتر داستان‌هایی که می‌خوانیم عاشقانه است. در همه داستان‌هایی که می‌خوانیم همین موضوعات اندک هستند که تکرار می‌شوند. بخش زیادی از این‌ها عاشقانه است اما عشق یک دوره است و در عشق یک فراغتی می‌آید یعنی طرف از عشق فارغ می‌شود ما دوره فارغ بودن از عشق را که نمی‌خوانیم یا نمی‌بینیم یا در موردش حرف نمی‌زنیم آن دوره عاشقانه است که نوشته می‌شود و امری که نوشته می‌شود امری ثابت است.

حسینی توضیح داد: ما در این کتاب با نویسنده‌ای طرف هستیم که حتی یک جا احساس نکردیم که نویسنده مرد است و مردانه فکر می‌کند و خودش را به‌عنوان یک زن غالب می‌کند. کاملاً درست نگاه می‌کند و این توانایی پیش و پا افتاده‌ای نیست ما گاهی چیزهای ساده می‌نویسیم و خواننده باور نمی‌کند. اینکه بتوانی کاراکتری خلق کنی و بنویسی و خواننده باورش کند کار قابل‌توجهی است. داستانی که مطرح شده است در کتاب به‌خودی‌خود جذاب است. با تولید چیزهایی است که زیاد شنیدیم ولی در بازتولید بودن موفق است. یک توصیه دارم به نویسنده کتاب خرده روایت کم دارد. به‌عنوان رمان خرده روایت کم داریم از شخصیت اصلی چیزی‌هایی در مورد زلزله داریم اما از بقیه نداریم. کاراکتر فقط در خدمت کاری که می‌خواهید است درحالی‌که آدم احتیاج به پشتوانه بیشتری دارند.

ژاله صامتی بازیگر سینما که در این مراسم حضور داشت در پایان گفت: وقتی کتاب چاپ شد آقای کامیار یک نسخه به من هدیه دادند من نپذیرفتم گفتم در جشن رونمایی شرکت می‌کنم و کتاب را می‌خرم که برایم امضا کنید. نمی‌دانستم به من می‌گویند یک کتاب نخوانده را بخوانم. یک نکته دیگر در مورد عاشق شدن زن‌ها و مردها. من معتقدم همه‌چیز خیلی نسبی است و مردها وقتی عاشق‌اند خیلی جذاب‌تر از زن‌ها عاشق‌اند.


به گزارش خبرنگار خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «اینجا شب‌هایش بلند است» نوشته بهمن کامیار روز گذشته ۳۰ تیرماه با حضور این نویسنده، محمد حسینی و شیوا مقانلو از منتقدان و سپیده قادری مسئول دفتر نقد شهر کتاب برگزار شد.

کامیار در ابتدای این نشست گفت: «اینجا شب‌هایش بلند است» اولین کتابی است که نوشتهام و منتشر شده است البته پیش از این فیلمنامه هم نوشته بودم. باید بگویم اصولاً دغدغه من مسئله زنان است، فیلمنامه‌هایی هم که نوشته‌ام هم در مورد مسائل زنان است. همیشه به این نکته توجه کرده ام که مردها در مورد بیان ضعف‌هایشان خوددارند یا شاید واقعاً مردان عاشق نمی‌شوند یا جنس عشقشان تفاوت دارد. من دور و بر خودم مرد عاشقی که رفتار بیرونی داشته باشد ندیده‌ام به همین دلیل اقدام به نگارش این کتاب کردم. من هم عاشق شده‌ام اما به این شکل نه. گمان می‌کنم عشق مردها با زنان متفاوت است یکی از نمونه‌هایی که در مورد مردان عاشق در ادبیات که می‌توانم مثال بزنم «موزه معصومیت» اورهان پاموک بود که آن هم پایان متفاوتی دارد، اما در مورد مفهوم کلی عشق فکر می‌کنم این حس از ابتدای خلقت بشریت وجود داشته است و تا انتها همیشه خواهد بود. چیزی که مدنظر من بود این بود که عشق همیشه ناجی نیست و این ذهنیت اشتباه است که اگر هر زمانی طناب عشق را بگیریم نجات پیدا خواهیم کرد.

وی افزود: نکته دیگری که در این کتاب قصد داشتم عنوان کنم این بود که بعضی افراد در عین عاشق بودن غافل‌اند. در این کتاب وقتی با سهراب مواجه می‌شویم می‌دانیم که ترمه را دوست دارد اما غافل است حتی زمانی که ترمه به او نزدیک می‌شود باز هم دچار غفلت می‌شود. این غفلت می‌تواند ناشی از مسائل شخصی و اجتماعی باشد. همین‌جا می گویم عشق زن و مرد متفاوت است و واکنش آن‌ها به این حس تفاوت دارد. در ابتدا فیلمنامه این کار را نوشتم در فیلمنامه بیشتر به شخصیت سهراب پرداخته می‌شود اما در آن برهه اوضاع سینما طوری بود که منصرف شدم. ۲ فیلم روی پرده داشتم که فروش چندانی نداشت و سرخورده بودم اما چون قصه را دوست داشتم تصمیم گرفتم داستان را به شکل رمان عرضه کنم. خیلی هم امید نداشتم که نتیجه دلچسب بشود اما برای تخلیه این ایده لازم دیدم که داستانش را بنویسم و اتفاقاً حال بهتری با نوشتن داستان داشتم.

کامیار درباره فرم این کتاب عنوان کرد: این فرم را در ابتدا به شکل ناخودآگاه انتخاب کردم وقتی جلوتر رفتم خطری را که احساس کردم این بود که درگیر فرم بشوم و محتوا را از دست بدهم. کار سختی بود. از جایی که بنا شد آگاهانه این فرم را پیش بگیرم کار سخت شد. از طرفی فکر می‌کردم اتفاق خوبی است و ریتمی را در کتاب برای مخاطب ایجاد می‌کند. با خودم این قرار را گذاشتم که اگر در حفظ فرم موفق نبودم برگردم و فرم را فراموش کنم اما چیزی که خیلی کمک کرد سینما بود. ادیتی که پای میز تدوین انجام می‌دهیم در نوشتن کتاب به من کمک کرد اینکه بدانم کجا فصل را قطع کنم و کجا دوباره شروع کنم. چیزی شبیه جای کات در راش فیلم. در این فلاش‌بک و فلاش فوروادها خیلی راحت‌تر توانستم جای کات را پیدا کنم، خیلی کتاب می‌خوانم اما نمی‌توانم ادعا کنم که همه کتاب‌ها را خوانده‌ام ولی این سبک را در کتاب دیگری ندیدم. این مفصل‌ها بین گذشته و حال را در جای دیگری ندیدم فکر می‌کنم مفصل نام خوبی است. اسمش را مفصل می‌گذارم که با یک اتفاق گذشته را رها کنیم و دوباره حال را شروع کنیم. گمان می‌کنم این مساله کمک زیادی به روان شدن کتاب کرد. کششی که بسیار اهمیت دارد. تا مخاطب کتابی را که شروع می‌کند به‌سختی بتواند کنار بگذارد و تا حدودی در رسیدن به این هدف موفق بودم همه‌کسانی که کتاب را خواندند به این نکته اشاره کردند که کتاب کشش دارد و این مساله را مدیون فرم می دانم.

تهیه کننده فیلم سینمایی «سد معبر» اظهار کرد: البته من خیلی رمان عاشقانه نمی‌خوانم ولی رمان عاشقانه‌ای که خیلی سال پیش خواندم و در ذهنم است همان رمان «موزه معصومیت» اورهان پاموک است که رویم تاثیر گذاشت تا جایی که وقتی به استانبول رفتم از موزه معصومیت بازدید کردم و خیلی عاشق مادام بوآری ام.

در ادامه شیوا مقانلو منتقد توضیح داد: در برنامه‌ای که ترکیبی از رونمایی و تحلیل است حرف زدن سخت است. هم باید طوری صحبت کرد که تشویق شوید که کتاب را بخرید از طرفی تحلیل می‌رود به سمت حرفه‌ای کمی غنی‌تر که ممکن است در حوصله جمع نباشد. ترکیبی از این ۲ را دوست دارم اینجا داشته باشم.

مقانلو گفت: دلیلی که این کتاب را دوست داشتم و امروز هم اینجا هستم همین بود که یک مرد پا به دنیای جسورانه‌ای گذاشته بود و آن حیطه نوشتن از یک زن عاشق بود که در مقابل ۲ مرد قرار دارد و به ویژه که هر چقدر داستان جلوتر می‌رفت به یک غافلگیری‌ای می‌رسید به‌خصوص در انتها. همان انتها من را خیلی راغب کرد که درباره این کتاب صحبت کنم و بیشتر بدانیم. رک بگویم اویل کتاب شبیه یک سری کتاب‌های دیگر است. به قول سینمایی‌ها انگار تا یک جایی داستان خیلی شروع نشده است ولی عملاً وقتی داستان شروع می‌شود و قلابش را می‌اندازد هر چقدر جلوتر می‌رود ریتم بهتر می‌شود و پایان‌بندی که خیلی پایان‌بندی خاصی است.

این منتقد بیان کرد: از دوستان شهر کتاب بابت این برنامه و از نویسنده که ما را با این تجربه خواندنی رو به رو کرد. تشکر می کنم من یک تاکیدی دارم بر گفته خودشان این قضیه نرم حرکت کردن بین بخش‌ها که به آن اشاره کردید دقیقاً از همان روحیه تدوین می‌آید. در واقع یک‌جوری بخش‌ها را به هم فیلد می‌کردند. ترازنیشن‌های خیلی نرمی که بدون اینکه خیلی کات زده بشود بخش‌ها با یک حرکت خیلی نرم در هم تنیده می‌شود.

وی ادامه داد: چیزی که بیشتر از همه تاکید دارم و باید اول از همه به خودم بگویم این است که به نتیجه کار نگاه کن و به اینکه آیا آن هنرمند از حوزه دیگری وارد ادبیات شده از پس‌زمینه به‌طور مثال جنجالی سینمایی مثل توی دوربین بودن توی چشم بودن استفاده می‌کند یا خیر. چون بدون تعارف خیلی از دوستان چنین هستند. ولی وقتی ما با اثری روبرو هستیم که آن اثر روی پای خودش ایستاده و خیلی حمایت سینمایی هم در کار نبوده و نویسنده دانش خودش در سینما را به‌درستی در یک مدیای دیگر به کار بگیرد قابل‌تقدیر است و امیدوارم این ورود و این موفقیت ادامه داشته باشد.

سپس حسینی دیگر منتقد این مراسم گفت: ما در سنت ادبی‌مان این‌طور بوده که خانم‌ها عاشق می‌شوند. همه قصه‌های عاشقانه طول تاریخ را اگر به خاطر بیاورید عاشق شدن خانم‌ها بوده تنها موردی که ممکن است به ذهنتان بیاید و فکر کنید خلاف این حرف است لیلی و مجنون است که ربطی هم به ما ندارد و قصه‌اش عربی است. در داستان‌های فارسی و در سنت داستان‌های عاشقانه ایرانی همیشه این‌طور بوده که خانم‌ها عاشق شدند. مثلاً بیژن برای شکار گراز می‌رود و منیژه او را می‌بیند عاشقش می‌شود و نگهش می‌دارد. در حکایت رستم عین همین حکایت اتفاق می‌افتد. شیرین و فرهاد هم که شنیدید شیرین عاشق خسرو است و همه دل و دلداگیش با خسرو است و یک آدم مجنونی هم کوه را می‌تراشیده تا آب به شیرین برسد یعنی آن چیزی که اتفاق می افتد بین ۲ آدم دیگر است. این سنت ماست و در ادبیات معاصر هم این سنت ادامه پیدا کرده است و به‌ندرت و در لحظاتی کوتاه داستان عاشقانه در مورد مردها می‌بینید. اینکه نمود بیرونی‌اش چه چیز است و آیا مردها عاشق می‌شوند یا خیر که مسلماً اتفاق می‌افتد و باز سنت ما این است که زن‌ها بیان نکنند و مردها بیان بکنند برای همین چیزی که دیده می‌شود عشق مرد به زن است ولی سنت ادبیاتی ما اینطور است.

وی گفت: اگر هم در جایی دیدید که یک مردی شعر عاشقانه می‌گوید، فریب نخورید همه ما می‌دانیم که آن شعرها برای مردها گفته‌شده است. برای مثال ترجیع‌بند به آن بلندی وحشی بافقی را می‌خوانید و در انتها متوجه می‌شوید برای آقا پسری می‌گوید. در مورد حافظ هم همین‌طور است، سعدی هم که با دست خودش نوشته روزگار جوانش را و علاقه‌اش به یک پسر را. سنت ما همیشه این بوده که زن‌ها عاشق بشوند در ادبیات معاصر هم ادامه پیدا کرد. خیلی به‌ندرت مثلاً در «سمفونی مردگان» عباس معروفی یک فرازی می‌توانید پیدا کنید که یک مردی عاشق است که بازهم درنهایت وقتی ادامه می‌دهیم می‌بینیم طرف مقابل کفه‌اش سنگین‌تر است. نمی‌دانم چرا این‌گونه است من خیلی دلم می‌خواهد این سنت جایی بشکند و جور دیگری بیان بشود و اما جواب این سؤال که آیا مردها عاشق می‌شوند یا خیر. بله عاشق می‌شوند.

حسینی اظهار کرد: ما اساساً مردمی هستیم چهاردست و پا در چنبره سنت و نمی‌توانیم از این سنت نجات پیدا بکنیم و حتی بخش عمده‌ای از این بلاهایی که روزگار سر ما می‌آورد به خاطر قوت سنت است؛ مثلاً آن‌قدر معماری صفوی خوب بوده که ما نتوانستیم معماری مدرن داشته باشیم. آن‌قدر شعر سنتی ما قوی و برا بوده است که ما تا ۸۰- ۹۰ سال قبل نمی‌توانیم قدم به شعر نو بگذاریم. سنت آن‌قدر محکم و استوار است که جلوی پیشرفت ما را می‌گیرد. ما هر زمان به گذشته نگاه می‌کنیم احساس کوتوله بودن می‌کنیم حسنی است که تبدیل به مصیبت شده است یعنی گذشته قوی ما به‌جای آنکه باعث پیشرفت ما بشود تبدیل شده است به عامل بازدارنده در حوزه‌ای که ما درباره آن حرف می‌زنیم یعنی کتاب شعر قوی سنتی ما رسماً ما را ۲۰۰- ۳۰۰ سال از شعر نو عقب انداخته است و نوع درجه یک قصه‌گویی ما در جوامع الحکایات نوع عجیب‌وغریب تاریخ‌نویسی بیهقی که شما در عین اینکه تاریخ رسمی می‌خوانی تاریخ معترض می‌خوانی و هم‌داستان می‌خوانی طوری ما را نگه‌داشته که با ۳۰۰ سال تأخیر می‌رسیم به دون کیشوت.

این منتقد درباره کتاب «اینجا شب‌هایش بلند است» گفت: به نظر من هر کتابی را که می‌شود خواند، کتاب خوبی است، کتاب‌های زیادی نوشته می‌شود که نمی‌شود آن‌ها را خواند بنابراین هر کتابی که می‌شود خواند کتاب مهم و ارزشمندی است. «اینجا شب‌هایش بلند است» کتاب بسیار خواندنی‌ای است. کسانی که من را می‌شناسند می‌دانند که تعارف ندارم. منظورم از «کتاب خواندنی است» یعنی کتابی است که می‌توانید بخوانید، از عهده اولین ادعای خودش برمی‌آید. اساساً داستان متنی است که مدعی لذت بخشی است.

وی گفت: شما این کتاب را خیلی روان خیلی با لذت می‌خوانید و تمامش می‌کنید و پیش می‌روید. کتاب یک نکته خیلی مهم دارد که احتمالاً به دلیل نزدیکی نویسنده به سینما و تصویر است. آنهایی که مثل من یک بچه کوچک دارند حتماً کارتون‌های این روزها را نگاه می‌کنند. یک اتفاقی در داستان‌های انیمیشن در جهان اتفاق افتاده است که ما از زیبای خفته یعنی زنی که همیشه منتظر است مردی بیاید و ببوسدش و از قلعه بیرونش بیاورد قدم گذاشتیم به دخترانی که مستقل‌اند و این خیلی لذت‌بخش است برای من که دختر دارم و با هم می‌نشینیم و این کارتون‌ها را نگاه می‌کنیم چراکه ذهن دخترها را از این سنت عجیب انتظار دور می‌کند و شخصیت را به‌عنوان یک آدم مستقل معرفی می‌کند نمونه‌های زیادی از این کارتون‌ها تولیدشده است و دیگر قرار نیست پسری بیاید و دختر را از دست اژدها و غیره و غیره نجاتشان دهد. این اتفاقی است که در این کتاب می‌افتد و ما در صفحات پایانی زنی را می‌بینیم که زندگی کرده، درست است که بیشتر داستان‌هایی که می‌خوانیم عاشقانه است. در همه داستان‌هایی که می‌خوانیم همین موضوعات اندک هستند که تکرار می‌شوند. بخش زیادی از این‌ها عاشقانه است اما عشق یک دوره است و در عشق یک فراغتی می‌آید یعنی طرف از عشق فارغ می‌شود ما دوره فارغ بودن از عشق را که نمی‌خوانیم یا نمی‌بینیم یا در موردش حرف نمی‌زنیم آن دوره عاشقانه است که نوشته می‌شود و امری که نوشته می‌شود امری ثابت است.

حسینی توضیح داد: ما در این کتاب با نویسنده‌ای طرف هستیم که حتی یک جا احساس نکردیم که نویسنده مرد است و مردانه فکر می‌کند و خودش را به‌عنوان یک زن غالب می‌کند. کاملاً درست نگاه می‌کند و این توانایی پیش و پا افتاده‌ای نیست ما گاهی چیزهای ساده می‌نویسیم و خواننده باور نمی‌کند. اینکه بتوانی کاراکتری خلق کنی و بنویسی و خواننده باورش کند کار قابل‌توجهی است. داستانی که مطرح شده است در کتاب به‌خودی‌خود جذاب است. با تولید چیزهایی است که زیاد شنیدیم ولی در بازتولید بودن موفق است. یک توصیه دارم به نویسنده کتاب خرده روایت کم دارد. به‌عنوان رمان خرده روایت کم داریم از شخصیت اصلی چیزی‌هایی در مورد زلزله داریم اما از بقیه نداریم. کاراکتر فقط در خدمت کاری که می‌خواهید است درحالی‌که آدم احتیاج به پشتوانه بیشتری دارند.

ژاله صامتی بازیگر سینما که در این مراسم حضور داشت در پایان گفت: وقتی کتاب چاپ شد آقای کامیار یک نسخه به من هدیه دادند من نپذیرفتم گفتم در جشن رونمایی شرکت می‌کنم و کتاب را می‌خرم که برایم امضا کنید. نمی‌دانستم به من می‌گویند یک کتاب نخوانده را بخوانم. یک نکته دیگر در مورد عاشق شدن زن‌ها و مردها. من معتقدم همه‌چیز خیلی نسبی است و مردها وقتی عاشق‌اند خیلی جذاب‌تر از زن‌ها عاشق‌اند.

کد خبر 4673370

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه کتاب

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


متن دیکته شب کلاس دوم ابتدایی برای همه درس ها