باید از من میگرفتی تا که فرصت داشتی
بیش از اینهایی که میگفتی سخاوت داشتی
قلب من در زیر پایت بود و با پا پس زدی
له نکردی زیر پا آری محبت داشتی
اینکه تا سرچشمه عطشانم گذاری بیشتر
مردم آزاری نبود، گویی که عادت داشتی
بیستون ها را شکستم جان شیرین غافل از
خسروانی را که پنهانی به خلوت داشتی
پاره کردی نامه هایم را ز ترس دیگران
میگذارم پای احساسات که غیرت داشتی
از تو گاهی همزبانی هم برایم کافی است
لطف کردی تا همین قدری که منت داشتی
عشق من ای نازنین جز دردسر چیزی نداشت
باید از من میگرفتی تا که فرصت داشتی
بیش از اینهایی که میگفتی سخاوت داشتی
قلب من در زیر پایت بود و با پا پس زدی
له نکردی زیر پا آری محبت داشتی
اینکه تا سرچشمه عطشانم گذاری بیشتر
مردم آزاری نبود، گویی که عادت داشتی
بیستون ها را شکستم جان شیرین غافل از
خسروانی را که پنهانی به خلوت داشتی
پاره کردی نامه هایم را ز ترس دیگران
میگذارم پای احساسات که غیرت داشتی
از تو گاهی همزبانی هم برایم کافی است
لطف کردی تا همین قدری که منت داشتی
عشق من ای نازنین جز دردسر چیزی نداشت
باید از من میگرفتی تا که فرصت داشتی