کلاه گیس


کلاه گیس

دسته: نویسندگان ایرانیخلاصه رمان : - یک کلاه گیس عجیب و غریب که از بقایای انقلاب فرانسه به جا مانده در یک حراجی بزرگ به یک بازیگر تئاتر...

خلاصه رمان :
یک کلاه گیس عجیب و غریب که از بقایای انقلاب فرانسه به جا مانده در یک حراجی بزرگ به یک بازیگر تئاتر فروخته می شود و در پی یک سری ماجراهای طنز آمیز ، این کلاه گیس با سریش و چسب مخصوص به سر مرد ساده لوحی که از همسرش به شدت می ترسد به گونه ای چسبانده می شود که او دیگر هرگز نمی تواند خود را از شر آن خلاص کند . هر بار برای رهایی از شر کلاه گیس تقلا می کند اما با هر تقلا دچار درد سر تازه ای می شود .

فصل اول
در یکی از روزهای شلوغ و پرترافیک تهران ، مردی با ظاهر عجیب و غریب از داخل یک قهوه خانه بیرون آمد . کلاه گیسی به سبک کلاه گیس هایی که رهبران انقلاب کبیر فرانسه از آن استفاده می کردند، بر سر داشت و شال گردنی بلند به گردن آویخته بود که دو سر آن تا نیمه های پالتوی قهوه ای مندرسش امتداد می یافت . چند لحظه این پا و آن پا کرد و اعلامیه ای را که پشت شیشه ورودی قهوه خانه چسبانده شده بود ، برای چندمین بار از سر تا ته خواند . دقایقی پیش از آن - هنگام ورود به قهوه خانه - برای اولین بار متوجه اعلامیه شده بود و چند بار تصویر مردی را که بالای اعلامیه چاپ شده بود ، با دقت نگاه کرده بود.
مرد کلاه گیس به سر ، هر روز موقع ورود به قهوه خانه،بدون هیچ تردیدی یکراست می رفت آن ته ، در کنجی تاریک روی صندلی قراضه ای که پایه هایش بخاطرِ کوتاهی و بلندی لق می زد ، می نشست ؛ چای و صبحانه اش را می خورد ؛ حساب کتابش را با قهوه چی می کرد و می زد بیرون . اما آن روز دو به شک بود و هر بار که تصمیم می گرفت برود روی همان صندلی قراضه که مشتری دیگری جز او نداشت بنشیند ، درست به نیمه های راه که می رسید، برمی گشت و ازنو اعلامیه را از سر تا ته می خواند . یک لحظه احساس کرد قیافه مردی که عکسِ شش در چهارش بالای اعلامیه چاپ شده ، برای او خیلی آشناست . در دلش گفت : « این لعنتی چقد شبیه منه !» بعد ، صورتش را جلو برد و چسباند به اعلامیه و دماغش روی شیشه پخ شد.

حق تکثیر: کیوان و آیدا، 1362

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه کتاب

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دلنوشته و متن زیبا در مورد امام رضا (ع)