من گرفتار دو تا نیم نگاهم به خدا !
نگهم کن که من زار ، گناهم به خدا !
من جوان نیستم و عشق سزاوارم نیست
بنده شرمنده ام و روی سیاهم به خدا!
با همه تجربه هایی که در این سن دارم!
ظاهرا خامم و در اول راهم به خدا!
کار من دیر زمانی است که سرگردانی است
در بیابان غم عشق تو کاهم به خدا!
عشق تو روبه فزونی است خودت می دانی
من به هر حال از این عشق نکاهم به خدا
همه کوشش من شادی و خوشبختی توست
به جز آرامشت ای دوست نخواهم به خدا
تا مگر روی تو در خواب ببینم همه شب!
سخت در حسرت آن روی چو ماهم به خدا!
شده گاهی نظر انداز به من از سر لطف
جز خدا نیست کسی پشت و پناهم به خدا
جزغم هجر تو اندردل من نیست که نیست
تا خدا هست ، خدا هست گواهم به خدا
آرمان داوری
پاییز ۱۳۹۷
نگهم کن که من زار ، گناهم به خدا !
من جوان نیستم و عشق سزاوارم نیست
بنده شرمنده ام و روی سیاهم به خدا!
با همه تجربه هایی که در این سن دارم!
ظاهرا خامم و در اول راهم به خدا!
کار من دیر زمانی است که سرگردانی است
در بیابان غم عشق تو کاهم به خدا!
عشق تو روبه فزونی است خودت می دانی
من به هر حال از این عشق نکاهم به خدا
همه کوشش من شادی و خوشبختی توست
به جز آرامشت ای دوست نخواهم به خدا
تا مگر روی تو در خواب ببینم همه شب!
سخت در حسرت آن روی چو ماهم به خدا!
شده گاهی نظر انداز به من از سر لطف
جز خدا نیست کسی پشت و پناهم به خدا
جزغم هجر تو اندردل من نیست که نیست
تا خدا هست ، خدا هست گواهم به خدا
آرمان داوری
پاییز ۱۳۹۷