مرد من


مرد من

مرد من... هیچ کجا به زیبایی خانه ی مان نبود.. و هیچ چشم اندازی به زیبایی چشمان تو نیست.... پر قو را بازوان تو به سرم آموخت تا آنجایی که هر شب درد بگیرد سرم از بالشتک های پر قو.... سایه ات هرگز از سرمشاعر:فاطمه باقری

مرد من...
هیچ کجا به زیبایی خانه ی مان نبود..
و هیچ چشم اندازی به زیبایی چشمان تو نیست ....
پر قو را بازوان تو به سرم آموخت تا آنجایی که هر شب درد بگیرد سرم از بالشتک های پر قو....
سایه ات هرگز از سرم کم نشود
چرا که اگر تمام درختان دنیا یک جا برسرم سایه افکنند
باز هم به وسعت سایه ی تو نیستند .....
تمام خیاط های دنیا
به اندازه ی آغوش تو ..
اندازه ی مرا که نمیدانند
تا بپوشانند تنم را ....
یا حتی اگر بدانند
هیچ پارچه ایی به نرمی الیافهای تن تو نیست که پوستم را نیازارد ....
گلهای باغ را
یک به یک بوییدم
هیچ کدام بوی تو را نداشت ...
میدانم که
هیچ کوهی به اندازه ی تو آنقدر مرد نیست که بتوانند ایستادگی را به من بیاموزند
چرا که
از شانه ات هرگز ندیدم سنگ ریزه ایی بیوفتد که نشانه ایی از غم داشته باشد
شاید
برای همین بودکه عرق شرم از پیشانی کوه به پایم سرازیر میشد و میرفت ....
کاش
تمام شعرهای دنیااا
کمی تو را بلد بودند تا
گفته های نابشان
در بیراهه های مرزی ردیف و قافیه گم نمیشد ....
هیچ نقاشی بجز ذهنم
نتوانست تو را به زیبایی آنچه که هستی به تصویر بکشد و این یعنی اینکه
من ...
عاشقت هستم..
و در آخر خوشحالم از اینکه کنارمی عزیزم...
فاطمه باقری????❤

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


همسر علی ضیا را می شناسید ؟! / حدس بزنید کیست ! + بیوگرافی و عکس عاشقانه!