وارونا


وارونا

عجب صبح دل انگیزی ست چراغ آسمان پیداست و ابر بیشه ی پندار عجیب زرقابی و داراب و پربار ست ولی پیداست نمی بارد کمی هم آن طرف تر ها ابر پهنه ی کردار بی خیال و راحت و آرام خیالش جفتک زاغان حواسششاعر:علی روحبخش مبصری

عجب صبح دل انگیزی ست
چراغ آسمان پیداست
و ابر بیشه ی پندار
عجیب زرقابی و داراب و پربار ست
ولی پیداست نمی بارد
کمی هم آن طرف تر ها
ابر پهنه ی کردار
بی خیال و راحت و آرام
خیالش جفتک زاغان
حواسش پیش یک مرداب
و اما ابر سرخ و رگ به رگ
گفتار
هر از گاهی
اسیر نور گرم آفتاب بی حال
هر از گاهی
به شلاق گناهی می شود خاموش
بی مقدار
و اما عشق
بگذریم صبح دل انگیزی ست
درختی راست ایستاده به تاوان گناه رسم
و سنگفرشی که چسبیده ست به تحقیرش
به جان می پرورد هر فضله زاغی
فضله زاغی که می گوید :
عجب صبح دل انگیزی ست
چراغ آسمان پیداست
و ابرهایی که می خوانند نگاهم را به سوی خویش

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ دل بریدم از این جماعت به کنج خلوت نشسته ام احمد حسینی