تضمینى در فراق مام


تضمینى در فراق مام

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت
 شبها بر گاهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت
 دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت 
یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتنشاعر:فرزاد فطروسی

گویند مرا چو زاد مادر، پستان به دهن گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من، بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد، تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم، الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من، بر غنچه گل شکفتن آموخت

چون هستى من ز هستى اوست، از عمق وجود دارمش دوست



گویند که می نمود هر شب، تا وقت سحر نظاره من

می خواست که شوکت و بزرگی، پیدا شود از ستاره من

می کرد به وقت بی قراری، با بوسه گرم چاره من

تا خواب به دیده ام نشیند، بنشسته به گاهواره من
آنگاه که چیره مى شدش خواب، برجسته به یک اشاره من
چون هستى من ز هستى اوست، از عمق وجود دارمش دوست

در پهنه آسمان هستی، او بود یگانه کوکب من

لالایی و شور و نغمه هایش، بودند حکایت شب من
دستان حریر نازنینش، پاشویه و داروى تب من

با مهر و نوازش و تبسم، لب را چونهاد بر لب من،
آغوش محبتش بنا کرد در عالم عشق مکتب من
چون هستى من ز هستى اوست، از عمق وجود دارمش دوست

میناى عزیز نازنین را، گردون به بهشت زود بسپرد
این مادر شادى و شر و شور، در حیرتم از چه روى پژمرد

او داشت نهان به سینه خود، تنها به جهان دلی که آزرد

خود راحت خویشتن فدا کرد، در راحت من بسی جفا برد

داغ است به سینه ام صد افسوس از دسته گلى که زود افسرد

چون هستى من ز هستى اوست، از عمق وجود دارمش دوست

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


معافیت معاملات بورس از مالیات بر عایدی سرمایه