رنج قفس!


 رنج قفس!

رنج قفس! من عاشقم ؛ ز غـم وغصّه آنچنان سیرم به آب دیده بـه جانت ؛همیشه جان گیرم! گرفتـه ام همــه جا ؛ دستمـزد خویشم را تمام حاصل مـن ؛وصله شد به تقصیرم مگرخطا کند آن کس که می شود؛عاشق یکیشاعر:علی فخری(عارف)

رنج قفس!

من عاشقم ؛ ز غـم وغصّه آنچنان سیرم
به آب دیده بـه جانت ؛همیشه جان گیرم!
گرفتـه ام همــه جا ؛ دستمـزد خویشم را
تمام حاصل مـن ؛وصله شد به تقصیرم
مگرخطا کند آن کس که می شود؛عاشق
یکی منم؛شده ام ؛ روزوشب به زنجیرم
ازآن زمان کـه شــدم من اسیـر پنجـۀ او!
نه دست مـن شـده ناجی؛ زپا ؛زمینگیرم
دلا؛چو شیرقوی پنجه شو به پشت قفس!
به روبهان تو بگو ؛من قوی تر از شیرم
چـو تکه تکـه شوم ؛ عاشقــم بــه آزادی!
که فـرق هـرستمی؛پاره شـد بـه شمشیرم
به ضد جوروستم روز وشب؛قیام ای دل
بپا کـه ظلمت شب ؛ کشـته شد به تدبیرم
حکایت ازغل و زنجیر؛ قصّه شد بغزل
زفکـرنازل مــن؛ بستـه شــد به تحریـرم
بنای عشــق همـه؛مهـر پاک جانان است
چـو فارغـم زهمـه؛با خــدا کــه درگیرم!
ازآن نگـــاه بلنــدش؛ امیــــد پیروزیسـت
به زیر پای خودش بنگــرد؛مـن آن زیرم
اگرچه پیــر و جــوان می کنند؛تشویقـم!
من عارفم بـه جوانی؛نمی شــود پیـــرم!

علی فخری (عارف)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم/ بغض سنگین کریم منصوری در برنامه محفل