زندگی برفی است
که آب میشود
آبکی تر از دستهایت که برفی شده
وزخم بی خانمانها را برایت کولاک هورا میکشد
و کالسکه ای کوچه را از خودش عبور میدهد
کفشی کهنه زیر پا دارد جار میکشد
پایی برهنه دیوار شهر را می کوبد
وتوبه آمدنت لحظه ای مجال بده
کفشهای کهنه کوچه هنوز
چشم به گریه بسته
و آواز کلاغی را روی درختی بلند جار می زند
که آب میشود
آبکی تر از دستهایت که برفی شده
وزخم بی خانمانها را برایت کولاک هورا میکشد
و کالسکه ای کوچه را از خودش عبور میدهد
کفشی کهنه زیر پا دارد جار میکشد
پایی برهنه دیوار شهر را می کوبد
وتوبه آمدنت لحظه ای مجال بده
کفشهای کهنه کوچه هنوز
چشم به گریه بسته
و آواز کلاغی را روی درختی بلند جار می زند