خسته از انتظار اتفاقی سهمگین
که سرنوشتم را
به خرمی رقم بزند
از سر ناچاری
همتم را کوک می کنم
تا خجالت
عرق گیرم
نشوم.
خسته از آرزو
چمدان رویا را گوشه ای
پرت می کنم
سرانجام گوشه نشینی ام
نه مرتاض بود
نه مرتضی
عمر تلف رفته ای
و حسرتی سربی
تمامم را
همه ام را
راه می اندازم
به طرف جایی که من خواهد شد!
که سرنوشتم را
به خرمی رقم بزند
از سر ناچاری
همتم را کوک می کنم
تا خجالت
عرق گیرم
نشوم.
خسته از آرزو
چمدان رویا را گوشه ای
پرت می کنم
سرانجام گوشه نشینی ام
نه مرتاض بود
نه مرتضی
عمر تلف رفته ای
و حسرتی سربی
تمامم را
همه ام را
راه می اندازم
به طرف جایی که من خواهد شد!