مرکز عشقی چون مرکز کهکشان من
تو ستاره ای تو کشاندی قلب من
عشقش و از عشق خویش عاشق شدی
یاری و از یار خود بی خود شدی
از تو یار من بس است این اعتماد
گر تو با من هستی ای دوست نشو بی اعتماد
این همه شور از کجا آید زمن
این همه شور از آن توست ای عشق بی خبر
هر چه گویم با هم اندوه شود
هر چه گویی من شاد تر شوم
ای عزیز و عاشق شب های من
رحم فرما بر دل ناچار من
تو ستاره ای تو کشاندی قلب من
عشقش و از عشق خویش عاشق شدی
یاری و از یار خود بی خود شدی
از تو یار من بس است این اعتماد
گر تو با من هستی ای دوست نشو بی اعتماد
این همه شور از کجا آید زمن
این همه شور از آن توست ای عشق بی خبر
هر چه گویم با هم اندوه شود
هر چه گویی من شاد تر شوم
ای عزیز و عاشق شب های من
رحم فرما بر دل ناچار من